♦️ طرح خوانش ده روز آخر
♦️ #طرح_خوانش_ده_روز_آخر
#فصل_هفتم
#قسمت_چهل_و_هشتم
-------🍃🌸🍃🌸🍃-------
الوار اول را گذاشتند زمین و هل دادند به طرف کانال تا برسد به ساحل مقابل اما نرسید و افتاد داخل فاضلاب ها، الوار دوم را هم همینطور! متوجه شدند که امکانش نیست. با عمار تماس گرفتم و قضیه را گفتم.
گفت:« برگردید.»
قبل از برگشتن به نیروها گفتم:« باقی الوارها را همراهتون بیارید.»
خودم جلوتر حرکت کردم. وقتی رسیدیم به الحاضر نگاه کردم و دیدم فقط یکی از الوار ها را برگرداندند. پرسیدم:« بقیه اش کجاست؟»
گفتند:«الوار ها سنگین بود و ما هم خسته بودیم به همین خاطر همون جا گذاشتیم.» کار بسیار اشتباهی بود. دشمن اگر متوجه الوارهای باقیمانده کنار کانال میشد قضیه پیشروی ما از این سمت لو میرفت. البته که جاسوس و نفوذی اینقدر بود که دشمن خیلی زودتر از این حرفا متوجه عملیات ما شده باشد، اما به هر حال این خلاف اصول نظامی و اطلاعاتی بود.
ما که برگشتیم متوجه شدیم چهار نفر از نیروهای اطلاعات نجبإ را از دم غروب فرستادند برای شناسایی و تعیین مسیر. مطمئن بودم که نمی توانند. امکان عبور از چهار رودخانه و کانال نبود چه برسد به اینکه منطقه دشمن را هم بتوانند شناسایی کنند.
از اوضاع و احوال مشخص بود که عملیات غیر قابل اجراست. قرار بود ساعت ۱۲ نیمه شب عملیات شروع شود.
تا دامنه ارتفاع العیس حدود ۴ کیلومتر فاصله داشتیم. حالا ساعت ۱۲ هست و خبری از عمده قوا نیست تا عملیات را شروع کنیم. نیروهای شناسایی هم هنوز برنگشتهاند. وقتی رسیدیم بلافاصله رفتم سراغ ابراهیم، نشسته بود و خیره شده بود به العیس! من هم کنارش نشستم و جریان الوارها را برایش تعریف کردم.
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
🎁 #عارفان_مجاهد #شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
#فصل_هفتم
#قسمت_چهل_و_هشتم
-------🍃🌸🍃🌸🍃-------
الوار اول را گذاشتند زمین و هل دادند به طرف کانال تا برسد به ساحل مقابل اما نرسید و افتاد داخل فاضلاب ها، الوار دوم را هم همینطور! متوجه شدند که امکانش نیست. با عمار تماس گرفتم و قضیه را گفتم.
گفت:« برگردید.»
قبل از برگشتن به نیروها گفتم:« باقی الوارها را همراهتون بیارید.»
خودم جلوتر حرکت کردم. وقتی رسیدیم به الحاضر نگاه کردم و دیدم فقط یکی از الوار ها را برگرداندند. پرسیدم:« بقیه اش کجاست؟»
گفتند:«الوار ها سنگین بود و ما هم خسته بودیم به همین خاطر همون جا گذاشتیم.» کار بسیار اشتباهی بود. دشمن اگر متوجه الوارهای باقیمانده کنار کانال میشد قضیه پیشروی ما از این سمت لو میرفت. البته که جاسوس و نفوذی اینقدر بود که دشمن خیلی زودتر از این حرفا متوجه عملیات ما شده باشد، اما به هر حال این خلاف اصول نظامی و اطلاعاتی بود.
ما که برگشتیم متوجه شدیم چهار نفر از نیروهای اطلاعات نجبإ را از دم غروب فرستادند برای شناسایی و تعیین مسیر. مطمئن بودم که نمی توانند. امکان عبور از چهار رودخانه و کانال نبود چه برسد به اینکه منطقه دشمن را هم بتوانند شناسایی کنند.
از اوضاع و احوال مشخص بود که عملیات غیر قابل اجراست. قرار بود ساعت ۱۲ نیمه شب عملیات شروع شود.
تا دامنه ارتفاع العیس حدود ۴ کیلومتر فاصله داشتیم. حالا ساعت ۱۲ هست و خبری از عمده قوا نیست تا عملیات را شروع کنیم. نیروهای شناسایی هم هنوز برنگشتهاند. وقتی رسیدیم بلافاصله رفتم سراغ ابراهیم، نشسته بود و خیره شده بود به العیس! من هم کنارش نشستم و جریان الوارها را برایش تعریف کردم.
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
🎁 #عارفان_مجاهد #شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
۵۳۳
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.