گفت موهام ریخته زشت شدم؟ گفتم زشت بودی تو. خم شدم بین ابر
گفت موهام ریخته زشت شدم؟ گفتم زشت بودی تو. خم شدم بین ابروهاشو بوسیدم. گفت سر خاک من گریه نکنین. تو نذار بچه ها گریه کنن. اصلا نیاین. گفتم باشه بابا، هی ور ور. هی اون گفت، من گفتم. منو خندوند، خندوندمش. پرستار اومد آمپول آرامبخشش رو زد که بره برای عمل. گفت من برنمیگردم به این اتاق و این بو و این تخت، گفتم غلط میکنی. برنگشت. سرخاکش گریه نکردیم. مارال سازدهنی زد، بقیه حرمت قولی که داده بودیم رو نگه داشتیم. همیشه با خودم فکر میکنم اون موقع که پرسید حالا که موهام ریخته زشت شده باید می گفتم نه بابا قرص قمر، زشت نمیشی تو که، همین که بخندی دل دنیا آب میشه.😔😔😔
۷.۹k
۰۶ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.