اگر بخواهی یک داستان بنویسی درباره سقوط یک هواپیما باید

اگر بخواهی یک داستان بنویسی درباره سقوط یک هواپیما، باید سوار هواپیما بشی؛
کمربندت را محکم ببندی،شروع کنی به اوج گرفتن، پرواز کردن، لذت بردن از پرواز، بعد یکباره سقوط میکنی، با تمام سرعت به زمین میخوری، همه چیز نابود میشه، ولی تو از بین خرابه ها بیرون می آیی، لباست را می تکانی و میری سمت خونه!
پشت میزت می نشینی و شروع میکنی به نوشتن...
اما اگر بخواهی یک داستان بنویسی درباره از دست دادن کسی که دوستش داشتی، باید با او قدم بزنی، در آغوشت بگیری، کمربندت را محکم ببندی، با او شروع کنی به اوج گرفتن، پرواز کردن، لذت بردن، بعد یکباره سقوط میکنی، با تمام سرعت از دست میره، همه چیز نابود میشه.
و تو از بین خرابه ها بیرون می آیی،ولی این بار دیگه نمی توانی بری خونه!
همان جا می نشینی،بین اون همه خرابه
اگر کسی رد شد،برایش می گویی.
برایش می گویی،اگر کسی رد شد،از بین اون همه خرابه!

#عطر_چشمان_او#روزبه_معین


#S○•°
دیدگاه ها (۱۱)

جمعه مرد با احساسی ست،که دلش معشوقه ای زیبا می خواهد،که دست ...

نیست یک ساعت قرار این جان بی آرام رایا رب آن آرام جان بی قرا...

میشه؟!

بر سرم قرآن و دستم بسوی آسماناز خدا میخواهمتامشب اجابت میشوی...

#رُز_زخمی_منPart. 61صبح زود بود. آفتاب هنوز کامل بالا نیامده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط