یک روز کوله بارم را می بندم و از این شهر فاصله می ...

یک روز کوله بارم را می بندم و از این شهر ، فاصله می گیرم
دور می شوم از تکرار ،
عبور می کنم از خیابان های بی نشان و
می روم تا مقصدهای نامعلوم ...
تا اقیانوس های آرام و جزایر ناشناخته ،
تا قله های بلند ، دشت های وسیع ، جنگل های سبز ،
تا قطب های بی نهایت دور ...
روزی کوله بارم را به تلافیِ تمامِ ماندن ها ، می بندم و می روم ...
دیدگاه ها (۱)

شبی آغوش روی ِ سایه ات وا کرده ای هرگز؟ خودت را اینهمه دلتنـ...

دلم گرفته، به خود قول داده‌ام امابرایتان ننویسم چه با دلم کر...

#قربانی می کنم؛ قلبِ پر احساسم را،در پیشگاهِ #چشمانی کهمرا ن...

اینجا شب اسٺپر از خاطراٺ عاشقانہ و من شبگرد دیوانہ اے کہزمان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط