بیآنکه بوی تو مستم کند

بی‌آنکه بوی تو مستم کند
تا ده می‌شمارم
انگشتانم گرد کمرگاه مدادم تاب می‌خورند
و ترانه‌ای متولد می‌شود
که زادۀ دست‌های توست
شاعرم
به از تو سرودن معتادم.
دیدگاه ها (۱)

مقصدت نهشهر بین راهی ات که هستم!بیا و از من بگذر ...

توخورشیدمنی من روشن ازتوبخوان شعری؛ شکر پاشیدن ازتوتوچون گل ...

تو برگردوکالتت با منهیچ قانونی احساست را قصاص نخواهد کردبه ...

{سنوار مقاومت..}

مادر...در ستایش دنیای پرمهرت ترانه ای از اخلاص خواهم سرودوگل...

لطفا به بندِ اولِ سبابه ات بگو کمی حوصله اش بیشتر شود تا حضو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط