استاد علی اکبر خانجانی 🌹🌹🌹♥️♥️♥️♥️
خود را بشناسیم (قسمت دوم)
۹ - خوبیهای تو در چشم دیگران همان بدیهای توست و بالعکس!
۱۰- تو هرگز خود را نخواهی شناخت زیرا "خود" یک ایده موهوم و سیال است که هر دم به رنگی درمی آید و جلوه می کند. و لذا گاه مجذوب خودی و گاه منفور!
۱۱- درک و تجربه خوب و بد در نفس ناطقه انسان برای آن است که آدمی از این میانه برخیزد و از خود فرا رود و جان خود را از این جنگ بی پایان بین نیکی و بدی برهاند.
۱۲- سیرت تو هر لحظه در حال تغییر است همانطور که صورت تو در آئینه! پس واقعیتی جز تغییر و رفتن نیست! پس بفهم که چیست که تو را تغییر می دهد و با خود می برد. بفهم که به کجا برده می شوی! بفهم که راه کیست!
۱۳- آنکه تو را با خود می برد الله است که تو را به قلمرو الله اکبر می کشاند. اینست خود تو! پس خود تو همان خداست که هیچوقت نمی توانی به چنگش آوری و مرید خود کنی! پس مریدش باش! ولی نمی توانی! و این را بخواه و لحظه ای دست از این دعا برندار تا به خود برسی یعنی به خدا!
۱۴-آنچه که توهم و خرافه ای بنام "خود" را در تو ایجاد کرده و همه عمر بازیچه و باطلت می سازد صورت دائماً در حال تغییر و تباهی توست که عاقبت در خاک از تو پاک می شود و هیچ باقی نمی ماند. پس تو نیستی و آنکه هست خداست که در طی مدتی که عمر نامیده می شود از خاک تو می گذرد. تو خاکی و بس! که این خاک را هم او آفریده است. پس تو هیچ نیستی! این حقیقت را بفهم و بپذیر و ذکر خود ساز تا از هر چه شر و وهم و فریب و بدبختی و ظلم نجات یابی!
استاد علی اکبر خانجانی 1400/10/18
۹ - خوبیهای تو در چشم دیگران همان بدیهای توست و بالعکس!
۱۰- تو هرگز خود را نخواهی شناخت زیرا "خود" یک ایده موهوم و سیال است که هر دم به رنگی درمی آید و جلوه می کند. و لذا گاه مجذوب خودی و گاه منفور!
۱۱- درک و تجربه خوب و بد در نفس ناطقه انسان برای آن است که آدمی از این میانه برخیزد و از خود فرا رود و جان خود را از این جنگ بی پایان بین نیکی و بدی برهاند.
۱۲- سیرت تو هر لحظه در حال تغییر است همانطور که صورت تو در آئینه! پس واقعیتی جز تغییر و رفتن نیست! پس بفهم که چیست که تو را تغییر می دهد و با خود می برد. بفهم که به کجا برده می شوی! بفهم که راه کیست!
۱۳- آنکه تو را با خود می برد الله است که تو را به قلمرو الله اکبر می کشاند. اینست خود تو! پس خود تو همان خداست که هیچوقت نمی توانی به چنگش آوری و مرید خود کنی! پس مریدش باش! ولی نمی توانی! و این را بخواه و لحظه ای دست از این دعا برندار تا به خود برسی یعنی به خدا!
۱۴-آنچه که توهم و خرافه ای بنام "خود" را در تو ایجاد کرده و همه عمر بازیچه و باطلت می سازد صورت دائماً در حال تغییر و تباهی توست که عاقبت در خاک از تو پاک می شود و هیچ باقی نمی ماند. پس تو نیستی و آنکه هست خداست که در طی مدتی که عمر نامیده می شود از خاک تو می گذرد. تو خاکی و بس! که این خاک را هم او آفریده است. پس تو هیچ نیستی! این حقیقت را بفهم و بپذیر و ذکر خود ساز تا از هر چه شر و وهم و فریب و بدبختی و ظلم نجات یابی!
استاد علی اکبر خانجانی 1400/10/18
۳.۳k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.