بزرگش کردم

.
بزرگش کردم
"عشقم را میگویم"
آنقدر بزرگ که از باورِ خودش هم خارج شده بود
آنقدر بردمش بالا
که دیگر دست خودم هم بهش نرسید
او بزرگ و بزرگتر میشد و
من کوچک و کوچک و کوچکتر،
هرچقدر دست تکان میدادم انگار نه انگار
داد میزدم
لعنتی من خودم بزرگت کردم‌
صدایم نمیرسید که نمیرسید
من همه چیز را یکجا از دست دادم...
دیدگاه ها (۸)

#wall

خوشحالی یعنی داشتن ی رفیق ک مث خواهرمیمونه برات و تا ته دنیا...

‏لعنتی ترین جای زندگی فقط اونجاشِ که عقلت میگه این بدترین ا...

غم انگیز‌ترین داستان کوتاهم نیما یوشیج گفته اونجا که میگه دی...

𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞 𝕨𝕚𝕥𝕙 𝕞𝕖⁹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط