حالا دیگر چنان از احساسهای متضاد و گوناگون سرشارم که اگر

حالا دیگر چنان از احساسهای متضاد و گوناگون سرشارم که اگر بپرسی هر صبح را چگونه به شب می‌رسانم به گفت‌وگو در جوابت می مانم
دیدگاه ها (۱)

مرا در ساکت آیینه ها بنگرکه چگونه باز با ته مانده‌های دستهای...

کنار تو را ترک گفته‌امو زیر آسمان نگون سار که از جنبش هر پرن...

و تو هرگز ندانستی که زخم هایت ، زخم های مکررم بودندنخ های آب...

دیدم که قلب او با آن طنینِ ساحرِ سرگردان... پیچیده در تمامی ...

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شببدین سان خواب ها ر...

برید حالشو ببرید از صبح تا شب دارم گوش می دم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط