فیک ران part 90
کاکوچو:🗿💜💜
کوکو: اههههه ببند اون دهن گوشادتو...
باجی: من پیشی کوچولو هامو که هر روز که نمیتونم ببینم...
دراکن: تو که هر روز از ۶ صب میری با اینا دور دور 4 صب بر میگردی...
باجی:نمیتونی خفه بگیری؟
دراکن: نه نمیتونم..
مایکی:کن چین ماله منه...تاکه میچی ماله منه ..سانزو هم ماله منه...میخام ازشون فیض ببرم اگه مشکلی ندارید میخام اصن هر ۵ دیقه تو کونه یکیشون باشم...
سانزو از شدت ذوق مرگ مرد*
تاکهمیچی از شدت خجالت و خوشحالی آب شد*
دراکن که انگار خوشش اومده یه لبخند میزنه*
*کوکو قهر میکنه یه جا میشینه*
ریندو: خب چرا اون معشوقه های چشم سبز و مو کرمیتو با خودت نیوردی؟
کوکو: خیلی وقته ندیدمشون...
ا/ت:ها؟معشوقه ها؟
کوکو: ارع...
ا/ت : این معشوقه ی چشم سبز و مو کرمیت کیه؟
کوکو:نمیخام بگم
ا/ت: خو لنتی بگوووو سمجو و سانزو هم موهاشون کرمی و چشاشون سبزهههه از کجا بدونممم اونا نیستننننم؟؟؟
سانزو: واتتتتتتت نهههههه من معشوقه ی اینننننننن؟ امکان ندارهههه نه نهههه
کوکو: چی میگییییییی لنتیییییی
وات د فاخخخخخخخخخ
ا/ت:بگووووو چرا همتون عجیب شدید؟؟
سویا:عجیب؟این عادی ترین روی ماعه...
ا/ت:🗿
...داشتم توی ذهنم فک میکردم چرا ران انقد غیر نرمال رفتار میکنه؟اصلن عادی نبود..اصلن عادی نبود...
چرا وقتی اسم تن نو او رو شنید پراش ریخ؟اوفف رانه دیگه..فردا دوباره نرمال میشه...امیدوارم...
*هیچی دیگه همگی شیفتی تا صب وایسادن شر و بر گفتن و خندیدن...و همینطوری روز شد و وقتی به اندازه ی کافی خابیدن بیدار شدن*
صب:
ا/ت: خب الان تا جایی که میدونم توی یه فصلی قرار داریم که برای ماهیگیری و تور و گردش همه میان...پس شانسمون زیاده...ولی خب به هر حال باید جلب توجه کنیم تا شعاع خیلی زیادی از جزیره کسی نمیاد پس این آتیش باید حتمن روشن باشع که به محض اینکه کسیو دیدیم روشن کنیمش..
سویا:اون وقت اگه کسی نیاد؟
ا/ت:تا 8 ماه و 29 روز و 19 ساعت دیگه باید برای نجات صبر کنیم..🥹
ناعویا: چیی نههههههههه من تحملشون ندارممممممم نمیشهههههههه
ا/ت: خب بخاطر همینه دارم تاکید میکنم به موقع اتیفشو روشن کنید دیگه😐
ریندو:کسی میدونه ران چه مرگشه؟
*پارت بعد چیز هایه بسیار برگ ریزانی اتفاق میافتد.. 😂
کوکو: اههههه ببند اون دهن گوشادتو...
باجی: من پیشی کوچولو هامو که هر روز که نمیتونم ببینم...
دراکن: تو که هر روز از ۶ صب میری با اینا دور دور 4 صب بر میگردی...
باجی:نمیتونی خفه بگیری؟
دراکن: نه نمیتونم..
مایکی:کن چین ماله منه...تاکه میچی ماله منه ..سانزو هم ماله منه...میخام ازشون فیض ببرم اگه مشکلی ندارید میخام اصن هر ۵ دیقه تو کونه یکیشون باشم...
سانزو از شدت ذوق مرگ مرد*
تاکهمیچی از شدت خجالت و خوشحالی آب شد*
دراکن که انگار خوشش اومده یه لبخند میزنه*
*کوکو قهر میکنه یه جا میشینه*
ریندو: خب چرا اون معشوقه های چشم سبز و مو کرمیتو با خودت نیوردی؟
کوکو: خیلی وقته ندیدمشون...
ا/ت:ها؟معشوقه ها؟
کوکو: ارع...
ا/ت : این معشوقه ی چشم سبز و مو کرمیت کیه؟
کوکو:نمیخام بگم
ا/ت: خو لنتی بگوووو سمجو و سانزو هم موهاشون کرمی و چشاشون سبزهههه از کجا بدونممم اونا نیستننننم؟؟؟
سانزو: واتتتتتتت نهههههه من معشوقه ی اینننننننن؟ امکان ندارهههه نه نهههه
کوکو: چی میگییییییی لنتیییییی
وات د فاخخخخخخخخخ
ا/ت:بگووووو چرا همتون عجیب شدید؟؟
سویا:عجیب؟این عادی ترین روی ماعه...
ا/ت:🗿
...داشتم توی ذهنم فک میکردم چرا ران انقد غیر نرمال رفتار میکنه؟اصلن عادی نبود..اصلن عادی نبود...
چرا وقتی اسم تن نو او رو شنید پراش ریخ؟اوفف رانه دیگه..فردا دوباره نرمال میشه...امیدوارم...
*هیچی دیگه همگی شیفتی تا صب وایسادن شر و بر گفتن و خندیدن...و همینطوری روز شد و وقتی به اندازه ی کافی خابیدن بیدار شدن*
صب:
ا/ت: خب الان تا جایی که میدونم توی یه فصلی قرار داریم که برای ماهیگیری و تور و گردش همه میان...پس شانسمون زیاده...ولی خب به هر حال باید جلب توجه کنیم تا شعاع خیلی زیادی از جزیره کسی نمیاد پس این آتیش باید حتمن روشن باشع که به محض اینکه کسیو دیدیم روشن کنیمش..
سویا:اون وقت اگه کسی نیاد؟
ا/ت:تا 8 ماه و 29 روز و 19 ساعت دیگه باید برای نجات صبر کنیم..🥹
ناعویا: چیی نههههههههه من تحملشون ندارممممممم نمیشهههههههه
ا/ت: خب بخاطر همینه دارم تاکید میکنم به موقع اتیفشو روشن کنید دیگه😐
ریندو:کسی میدونه ران چه مرگشه؟
*پارت بعد چیز هایه بسیار برگ ریزانی اتفاق میافتد.. 😂
۱۶.۵k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.