🔴خاطراتی داغ از آزادی به سبک پهلوی♨️
🔴خاطراتی داغ از آزادی به سبک پهلوی♨️
۱۷ دی سالروز اجرای کشف حجاب توسط رضاخان است. دعوت می کنیم در این متن خاطرات مردمی از اجرای این طرح را بخوانید.
🔥 #زن_زندگی_آزادی در آتش
زن عموی پدرم تعریف میکرد که در زمان کشف حجاب ماموران شهرداری را حقوق مضاعفی میدادند که چادر خانمها را از سرشان بردارند. خانمها برای اینکه حجابشان حفظ شود برای امور ضروری مثل حمام رفتن هم از خانه بیرون نمیرفتند و حتی یکی دو موردی که بیرون رفته بودند چادرشان را آتش زدند و یکی از خانمها که چادرشان را آتش زده بودند بعد از ۲۴ ساعت فوت کرد…(چهارمحال و بختیاری)
🩸 بن بست خونین
مادربزرگم تعریف میکرد که در زمان رضاخان برای حمام رفتن، رفته بودند بیرون از منزل و در میان راه با ماموران حکومتی مواجه میشوند که جلوی آنها را میگیرند و قصد برداشتن حجابشان را داشتند. مادر بزرگم فرار میکند و به کوچه ای میرسد که بن بست بوده است. تمامی منازل کوچه دربشان بسته بوده و هر چه به در میزند در را کسی باز نمیکند. مامور که سر میرسد، مادر بزرگم برای فراری دادن مامور دستانشان را به سمت گوشوارهی خود میبرد و گوشوارهاش را از گوش میکند و با دستان پر شده از خون گوشواره را به مامور میدهد. مامور هم اجازه میدهد که برود. (آذربایجان شرقی)
🧸 قربانی بی گناه
مادربزرگ مادرم باردار بوده است و داشته از دست ماموران فرار میکرده که توسط آنها گرفتار شده و مورد ضرب و شتم قرار گرفته و در اثر همین حادثه بچه او سقط میشود. (بوشهر)
📖 محرومیت از تحصیل
مادربزرگم تعریف میکردند که زمان رضاخان در شهر ایرانشهر به مدرسه میرفتند برای تحصیل اما بعد از فرمان اجرای کشف حجاب به دلیل آزار ماموران ترک تحصیل میکند. (سیستان و بلوچستان)
📍روسری گِلی
مادرم میگفت: مردم در زمان رضاشاه که کشف حجاب میشده به رودخانه میرفتند برای شست و شوی لباس و ظروف و غیره. یک بار خانمی برای شستن لباس به رودخانه میرود و روسری او را مامورین برمیدارند و او گل رودخانه را به روی سر خود میریزد که موهایش مشخص نباشد… (آذربایجان غربی)
👁 سَند ستم
مادربزرگ پدرم با دوستان و فامیلشان در کوچه میرفتند که ماموران رضاخان برای کشف حجاب نزدیک میشوند. آنها روسری میگرفتند و به جای آن به آنان کلاه میدادند. اگر آنها مقاومت میکردند شلاق میزدند و یکی از شلاقها به چشم مادربزرگ پدرم خورد و چشمش را زخمی کرد. آثار زخم تا پایان عمر بر روی چشم او باقی مانده بود. (اصفهان)
پ.ن: این خاطرات در «دبیرخانه طرح ملی گوهرشاد» و از سراسر کشور جمع آوری شده است.
تاریخ را تعریف کنیم تا تحریف نشود…
۱۷ دی سالروز اجرای کشف حجاب توسط رضاخان است. دعوت می کنیم در این متن خاطرات مردمی از اجرای این طرح را بخوانید.
🔥 #زن_زندگی_آزادی در آتش
زن عموی پدرم تعریف میکرد که در زمان کشف حجاب ماموران شهرداری را حقوق مضاعفی میدادند که چادر خانمها را از سرشان بردارند. خانمها برای اینکه حجابشان حفظ شود برای امور ضروری مثل حمام رفتن هم از خانه بیرون نمیرفتند و حتی یکی دو موردی که بیرون رفته بودند چادرشان را آتش زدند و یکی از خانمها که چادرشان را آتش زده بودند بعد از ۲۴ ساعت فوت کرد…(چهارمحال و بختیاری)
🩸 بن بست خونین
مادربزرگم تعریف میکرد که در زمان رضاخان برای حمام رفتن، رفته بودند بیرون از منزل و در میان راه با ماموران حکومتی مواجه میشوند که جلوی آنها را میگیرند و قصد برداشتن حجابشان را داشتند. مادر بزرگم فرار میکند و به کوچه ای میرسد که بن بست بوده است. تمامی منازل کوچه دربشان بسته بوده و هر چه به در میزند در را کسی باز نمیکند. مامور که سر میرسد، مادر بزرگم برای فراری دادن مامور دستانشان را به سمت گوشوارهی خود میبرد و گوشوارهاش را از گوش میکند و با دستان پر شده از خون گوشواره را به مامور میدهد. مامور هم اجازه میدهد که برود. (آذربایجان شرقی)
🧸 قربانی بی گناه
مادربزرگ مادرم باردار بوده است و داشته از دست ماموران فرار میکرده که توسط آنها گرفتار شده و مورد ضرب و شتم قرار گرفته و در اثر همین حادثه بچه او سقط میشود. (بوشهر)
📖 محرومیت از تحصیل
مادربزرگم تعریف میکردند که زمان رضاخان در شهر ایرانشهر به مدرسه میرفتند برای تحصیل اما بعد از فرمان اجرای کشف حجاب به دلیل آزار ماموران ترک تحصیل میکند. (سیستان و بلوچستان)
📍روسری گِلی
مادرم میگفت: مردم در زمان رضاشاه که کشف حجاب میشده به رودخانه میرفتند برای شست و شوی لباس و ظروف و غیره. یک بار خانمی برای شستن لباس به رودخانه میرود و روسری او را مامورین برمیدارند و او گل رودخانه را به روی سر خود میریزد که موهایش مشخص نباشد… (آذربایجان غربی)
👁 سَند ستم
مادربزرگ پدرم با دوستان و فامیلشان در کوچه میرفتند که ماموران رضاخان برای کشف حجاب نزدیک میشوند. آنها روسری میگرفتند و به جای آن به آنان کلاه میدادند. اگر آنها مقاومت میکردند شلاق میزدند و یکی از شلاقها به چشم مادربزرگ پدرم خورد و چشمش را زخمی کرد. آثار زخم تا پایان عمر بر روی چشم او باقی مانده بود. (اصفهان)
پ.ن: این خاطرات در «دبیرخانه طرح ملی گوهرشاد» و از سراسر کشور جمع آوری شده است.
تاریخ را تعریف کنیم تا تحریف نشود…
۹۷۱
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.