ساعت ی و دو نصف شب بود

ساعت یڪ و دو نصف شب بود
صدای شُرشُر آب می آمد
یڪے ظروف رزمنده ها رو جمع کرده بود
و خیلے آروم ،
به طوری که کسے بیدار نشود ،
پای تانکر آب مےشست...

جلوتر رفتم...

دیدم حاج ابراهیم همتِ ،
فرمانده ی لشڪر ...


#شهید_حاج_محمدابراهیم_همت
#سردار_خیبر
#مردان_خدا
#فرمانده
#معلم
دیدگاه ها (۳)

فرق بسیجے و ارتشے 😂 یڪ روز ڪہ فرماندهان ارتشبراے طراحے یڪ عم...

روایت منتشرنشده‌ی #عیادت #رهبر انقلاب از #احمد_عزیزی در #کرم...

#سالروز #شهادت #سردار_شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همتفرمانده لشڪر۲...

#رضا_توکلی در روز #درختکاری، #نهالی با یاد رفیق دیرین اش #حس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط