داستان های اخلاقی
#داستان_های_اخلاقی
#شهید_عبدالحسین_برونسی
🔸 فرمانده تیپ هجدهم جوادالائمه
⭕ ️نان حلال
✍ بحث تقسیم اراضی که پیش آمد، عبدالحسین گفت: «دیگه این روستا جای زندگی نیست، آب و زمین رو به زور گرفتن و می خوان بین مردم تقسیم کنند، بدتر اینکه سهم چندتا بچه یتیم هم قاطی این هاست.»
🔸 رفتیم مشهد؛ خانه یکی از اهالی که خالی بود. موقتا همان جا ساکن شدیم. مانده بود کار. دو ماه شاگرد سبزی فروشی شد و پانزده روز شاگرد لبنیاتی؛ اما سر هیچ کدام دوام نیاورد.
🔹 می گفت: «سبزی فروشه که سبزی ها رو خیس می کنه تا سنگین تر بشه، لبنیاتیه هم جنس خوب و بد رو قاطی می کنه و غش و کم فروشی داره. از همه بدتر اینه که می خوان منم مثل خودشون بشم.»
🔸 بعد از آن یک بیل و کلنگ برداشت و رفت سر گذر. بعد از سه چهار روز یک بنا پیدا شده بود که عبدالحسین را با خودش ببرد.
🔹 جان کندن داشت، مزدش هم روزی ده تومن بود ولی به قول عبدالحسین «هیچ طوری نیست، نون زحمت کشی نون پاک و حلالیه، خیلی بهتر از اون دو تاست.»
📚 کتاب خاکهای نرم کوشک، ص26-24
_________
✅ کانال نجات از گناه
https://telegram.me/joinchat/BgS9GT7uXr0EY-5TLCp9Tg
#شهید_عبدالحسین_برونسی
🔸 فرمانده تیپ هجدهم جوادالائمه
⭕ ️نان حلال
✍ بحث تقسیم اراضی که پیش آمد، عبدالحسین گفت: «دیگه این روستا جای زندگی نیست، آب و زمین رو به زور گرفتن و می خوان بین مردم تقسیم کنند، بدتر اینکه سهم چندتا بچه یتیم هم قاطی این هاست.»
🔸 رفتیم مشهد؛ خانه یکی از اهالی که خالی بود. موقتا همان جا ساکن شدیم. مانده بود کار. دو ماه شاگرد سبزی فروشی شد و پانزده روز شاگرد لبنیاتی؛ اما سر هیچ کدام دوام نیاورد.
🔹 می گفت: «سبزی فروشه که سبزی ها رو خیس می کنه تا سنگین تر بشه، لبنیاتیه هم جنس خوب و بد رو قاطی می کنه و غش و کم فروشی داره. از همه بدتر اینه که می خوان منم مثل خودشون بشم.»
🔸 بعد از آن یک بیل و کلنگ برداشت و رفت سر گذر. بعد از سه چهار روز یک بنا پیدا شده بود که عبدالحسین را با خودش ببرد.
🔹 جان کندن داشت، مزدش هم روزی ده تومن بود ولی به قول عبدالحسین «هیچ طوری نیست، نون زحمت کشی نون پاک و حلالیه، خیلی بهتر از اون دو تاست.»
📚 کتاب خاکهای نرم کوشک، ص26-24
_________
✅ کانال نجات از گناه
https://telegram.me/joinchat/BgS9GT7uXr0EY-5TLCp9Tg
۱.۵k
۰۸ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.