«عشق پولی پارت۸»
«عشق پولی پارت۸»
دال تورو دید و ی نگاهی برات رفت ک یکمی ترسیدی م اونی ک روبه رو ی دال(پشت تو)بود داشت برمیگشت ک بردنت تو ماشین ماشین حرکت کردو مدت زمان طولانی توی ماشین بودی کوایساد و اون سیاه پوشا پیاده شدن و تورو اوردن تو ی خونه ی خیلی بزرگ یکی بهشون زنگ زد یکی از اونا جواب داد:بله قربان.....نه نه اقای پارک نیومدن خونه برنامه هاشونو نگاه کردم ......بله داریم میبریمش ت اتاق....چشم خداحافظ.
تورو بردن تو ی اتاق ک خیلی بزرگ بود و انداختنت رو تخت و رفتن تو داشتی اطرافت نگا میکردی (پشتت ب در بود)ک صدای قفل کردن در اومد فهمیدی درو قفل کردن توهم رفتی گوشه ی دیوار نشستی و پاهاتو جم کردی تو بقلت و خیلی غمگین نشسته بودی چند ساعت گذشته بود و تو سرتو تکیه دادی ب دیوار و داشت خوابت میبرد و چشاتو بسته بودی میترسیدی ولی با خودت میگفتی:ولش کن من ک دیگه زندگییی ندارم بزار هر اتفاقی میوفته بیوفته.
واسه همی چشاتو بستی تکیه دادی ب دیوار کم کم چشمات سنگین شد تو خواب و بیداری بودی ک صدای پا اومد میخاستی بیدار شی ولی خودتو زدی ب خواب صدای ۲تا مرد میومد
_________طرف صداها_________
_هیون اومدی؟
=عا اره اومدم یکم دیر اومدم با دوستام رفته بودم سینما(مثل خر دروغ میگه)
_چ فیلمی دیدی؟
=عااااا یادم نیستتت خیلی خستم بزار برم دوش بگیرم بخوام راستی مگ قرار نبود بری فرانسه؟
_ساکمو جم کردهبودم اون یکی گوشیمو(گوشی کارش)نبرده بودم برو تو اتاقت خدافظ
=خدافظ داداش
_________________________
صداش شبیه هیون بود ولی فکنمیکردی اون باشه یکم بعد اومد تو اتاق درو محکم بست و گفت :میدونم بیداری چشماتو باز کردی با دیدنش چشات گرد شدو بلند شدی
+هه هه هیون؟
دال تورو دید و ی نگاهی برات رفت ک یکمی ترسیدی م اونی ک روبه رو ی دال(پشت تو)بود داشت برمیگشت ک بردنت تو ماشین ماشین حرکت کردو مدت زمان طولانی توی ماشین بودی کوایساد و اون سیاه پوشا پیاده شدن و تورو اوردن تو ی خونه ی خیلی بزرگ یکی بهشون زنگ زد یکی از اونا جواب داد:بله قربان.....نه نه اقای پارک نیومدن خونه برنامه هاشونو نگاه کردم ......بله داریم میبریمش ت اتاق....چشم خداحافظ.
تورو بردن تو ی اتاق ک خیلی بزرگ بود و انداختنت رو تخت و رفتن تو داشتی اطرافت نگا میکردی (پشتت ب در بود)ک صدای قفل کردن در اومد فهمیدی درو قفل کردن توهم رفتی گوشه ی دیوار نشستی و پاهاتو جم کردی تو بقلت و خیلی غمگین نشسته بودی چند ساعت گذشته بود و تو سرتو تکیه دادی ب دیوار و داشت خوابت میبرد و چشاتو بسته بودی میترسیدی ولی با خودت میگفتی:ولش کن من ک دیگه زندگییی ندارم بزار هر اتفاقی میوفته بیوفته.
واسه همی چشاتو بستی تکیه دادی ب دیوار کم کم چشمات سنگین شد تو خواب و بیداری بودی ک صدای پا اومد میخاستی بیدار شی ولی خودتو زدی ب خواب صدای ۲تا مرد میومد
_________طرف صداها_________
_هیون اومدی؟
=عا اره اومدم یکم دیر اومدم با دوستام رفته بودم سینما(مثل خر دروغ میگه)
_چ فیلمی دیدی؟
=عااااا یادم نیستتت خیلی خستم بزار برم دوش بگیرم بخوام راستی مگ قرار نبود بری فرانسه؟
_ساکمو جم کردهبودم اون یکی گوشیمو(گوشی کارش)نبرده بودم برو تو اتاقت خدافظ
=خدافظ داداش
_________________________
صداش شبیه هیون بود ولی فکنمیکردی اون باشه یکم بعد اومد تو اتاق درو محکم بست و گفت :میدونم بیداری چشماتو باز کردی با دیدنش چشات گرد شدو بلند شدی
+هه هه هیون؟
۵.۸k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.