دخترم خیلی خسته ام. سی سال است که نخوابیده ام اما دیگر نم
دخترم خیلی خستهام. سی سال است که نخوابیدهام اما دیگر نمی خواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک می ریزم که پلکهایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در غفلت من آن طفل بیپناه را سر ببرند. وقتی فکر می کنم آن دختر هراسان تویی، نرجس اســت، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سربریده شدن است حسینم و رضایم است از من چه توقعی دارید؟ نظارهگر باشم، بیخیال باشم، تاجر باشم؟ نه من نمی توانم اینگونه زندگی بکنم.
✍بخشی از نامهی #حاج_قاسم به دخترشان
#ماه_رمضان
#ساعت_عاشقی
#قاسم_بن_الحسن
✍بخشی از نامهی #حاج_قاسم به دخترشان
#ماه_رمضان
#ساعت_عاشقی
#قاسم_بن_الحسن
۴۳۲
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.