انصاف نیست در این شهر

انصاف نیست در این شهر
تلخی دو فنجان قهوه و سنگینیِ سکوت صندلیِ خالیِ آن طرف
میز را من به تنهایی تحمل کنم!
دیدگاه ها (۱)

آمدم با غزلی ساده ولی تکراریلطف داری تو اگر دل به دلم بسپاری...

پر آب دو دیده و پر از آتش دلخاکِ ره او شدم به بادم برداد...💠

ای که می‌دانی ندارم غیر درگاهت پناهیدیگر از من برنگردان روی ...

آنجا که انسان درد انسان را نمی‌فهمد دیگر کسی معنی وجدان را ن...

...دلتنگی های غروب جمعه، ترکیبی است که گویی یک جهان حسرت و س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط