شاهنامه نوشیروان

#شاهنامه #۱۲۱ #نوشیروان

‍ فرستاده پیام را رساند و سپاه الانی اندیشه کردند نزد شاه رفتند و از کارهای گذشته اظهار ندامت کردند و کسری هم آنان را بخشید سپس به جنگ روم رفت وپیروز شد
‍ خسرو همسری مسیحی داشت که بعد از اندکی پسری به دنیا آورد که او را نوشزاد نامیدند .پسر به‌سرعت بالید و بزرگ شد اما علیرغم کوشش‌های فراوان برای یادگیری آئین زرتشت به دین مسیح گروید و شاه از او تنگ‌دل گشت و او را در شهر گندیشاپور در کاخی حبس کردند .
زمانی که شاه از روم بازگشت از خستگی راه بیمار شد و خبر واهی مرگ او را نزد نوشزاد بردند .نوشزاد شاد شد
نوشزاد تعدادی از مردم بیخرد و را با خود همراه کرد و مادرش هم ازنظر مالی به او کمک نمود . خبر تحرکات نوشزاد به مدائن رسید و انوشیروان از اعمال پسرش ناراحت شد و بنابراین نامه‌ای به رام برزین نگهبان مرز مدائن نوشت و گفت : لشکری آماده کن و سعی کن با مدارا او را به راه آوری اما اگر درشتی کرد و قصد جنگ نمود به‌ناچار تو هم با او مقابله کن .
سعی کن زخمی نشود و زنانش در امان بمانند و او را در قصر خود زندانی ساز و همه‌چیز در اختیارش بگذار ولی کسانی را که با او همدست شدند از گناهشان مگذر . وقتی فرستاده به رام برزین رسید هرچه از کسری شنید به او گفت و نامه را به او داد . صبحگاه سپاهی بزرگ از مدائن راه افتاد پهلوانی دلیر به نام پیروزشیر خروشید که : ای نوشزاد نامدار چه کسی تو را از عدالت دور کرد ؟ با شاه نجنگ که پشیمان می‌شوی اما نوشزاد عزم جنگ کرد پس . پیروز فرمان داد تا تیراندازی کنند و جنگ سختی درگرفت . در این گیرودار نوشزاد زخمی شد و به قلب سپاه آمد و گریان نالید و اسقف را فراخواند که جنگ با پدر کار درستی نبود . گوری به‌رسم مسیحیان برای من بساز.بدین‌سان نوشزاد مرد و لشکرش پراکنده شد. درکاخ نوشیروان کودکی زیرکی به اسم بوذجمهور بود که مورد توجه شاه قرار گرفت
کار بوذرجمهر بالا گرفت و شاه از او راضی بود و بنابراین به مدارج بالا رسید . روز .
بدین‌سان انوشیروان هفت بزم راه انداخت که در آن مجلس‌ها هرکدام از موبدان سؤالاتی از بوذرجمهر کردند و پاسخ‌های درخوری نیز یافتند .


@hakimtoosi
دیدگاه ها (۳)

. شاهنامه #۱۲۲ #انوشیروان روزی به شاه خبر رسید که فرستاده‌ای...

#انسانیت زیباست

#انسانیت زیباست

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط