شعر
#شعر
آسمان آبی تر،آب آبی تر
من در ایوانم #رعنا سرحوض
رخت می شوید رعنا،برگ ها می ریزند
مادرم صبحی می گفت موسم دلگیری است
من به او گفتم:زندگانی #سیبی است ،گاز باید زد با پوست...
من اناری می کنم دانه ،به دل می گویم
خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود
می پرد در چشمم آب انار،اشک می ریزم
مادرم می خندد
رعنا هم
#یه_جرعه_کتاب
#هشت_کتاب
#سهراب_سپهری
آسمان آبی تر،آب آبی تر
من در ایوانم #رعنا سرحوض
رخت می شوید رعنا،برگ ها می ریزند
مادرم صبحی می گفت موسم دلگیری است
من به او گفتم:زندگانی #سیبی است ،گاز باید زد با پوست...
من اناری می کنم دانه ،به دل می گویم
خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود
می پرد در چشمم آب انار،اشک می ریزم
مادرم می خندد
رعنا هم
#یه_جرعه_کتاب
#هشت_کتاب
#سهراب_سپهری
۳.۵k
۱۵ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.