دوست داشتنت وظیفه ام که نبود، فریضه ام بود به جا آوردمش،
دوست داشتنت وظیفهام که نبود، فریضهام بود بهجا آوردمش، تا پای جان؛ در هر مکان و در هر دقیقهای.
دوست داشتنت عشق که نبود، آیین بود بدان مشرّف شدم بی قیل و قال و بی بوق و کرنایی.
دوست داشتنت نماز که نبود امّا گزاردمش، شبانهروزی هزار رکعت به وقت صبح و ظهر و شام.
دوست داشتنت زکات که نداشت امّا پرداختمش به هر دمی و به هر بازدمی به هر نفَس.
دوست داشتنت دینی بود که مخفیانه به آن ایمان آوردم. دینی که جز تنهایی ثوابی نداشت.
دوست داشتنت عشق که نبود، آیین بود بدان مشرّف شدم بی قیل و قال و بی بوق و کرنایی.
دوست داشتنت نماز که نبود امّا گزاردمش، شبانهروزی هزار رکعت به وقت صبح و ظهر و شام.
دوست داشتنت زکات که نداشت امّا پرداختمش به هر دمی و به هر بازدمی به هر نفَس.
دوست داشتنت دینی بود که مخفیانه به آن ایمان آوردم. دینی که جز تنهایی ثوابی نداشت.
۱۱.۶k
۲۷ دی ۱۴۰۰