من دلم نمیخاد بریم کافه و سینما و درمورد فیلم و مزه غذا ه
من دلم نمیخاد بریم کافه و سینما و درمورد فیلم و مزه غذاها باهات بحث فلسفی کنم،دلم میخاد بریم شهربازی و از ته دلمون داد بکشیم،با پشمکای صورتی توی دستمون انقد قدم بزنیم که خسته شیم،رو چمنا دراز بکشیم،ماه رو نگاه کنیم،تو سکوتی که فقط صدای جیرجیرکا میاد از آیندهمون حرف بزنیم،بعد یه ستاره رد بشه بگی خب آرزوت کردم:)!.
۳.۸k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.