آنقدرها کوتاه آمده ام
آنقدرها کوتاه آمده ام
که بلندای قامتم
در آینه ی چشمهای تو
به چشم نمی آیند!
آنقدرها تنها برای تو
آغوش وا کرده ام
که عابران این مسیر
لعنتم می کنند!
خسته ام
و سایه ی هیچ درختی
همقد حجم خستگی ام نیست!
خسته ام
و تو هرگز نخواهی فهمید
درختی که همیشه سایه اش را
برای دلخستگی های تو مهیا می کرد
چگونه از دردهای نگفته
خود را به تبرزن معرفی کرده است!
از کتاب «دست هایش بوی نرگس می داد »
که بلندای قامتم
در آینه ی چشمهای تو
به چشم نمی آیند!
آنقدرها تنها برای تو
آغوش وا کرده ام
که عابران این مسیر
لعنتم می کنند!
خسته ام
و سایه ی هیچ درختی
همقد حجم خستگی ام نیست!
خسته ام
و تو هرگز نخواهی فهمید
درختی که همیشه سایه اش را
برای دلخستگی های تو مهیا می کرد
چگونه از دردهای نگفته
خود را به تبرزن معرفی کرده است!
از کتاب «دست هایش بوی نرگس می داد »
- ۱.۷k
- ۰۴ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط