کلبه ام پنجره ای باز به دریا دارد

کلبه ام پنجره ای باز به دریا دارد
خوب من! منظره ی خوب ، تماشا دارد

ساختم آینه ای را به بلندای خیال
تا خودت را به تماشای خودت وا دارد

راز گیسوی تو دنیای شگفت انگیزی است
که به اندازه ی صد فلسفه معنا دارد

گوش کن خواسته ام خواهش بی جایی نیست
اگر آیینه ی دستت بشوم ، جا دارد

چشم یک دهکده افتاده به زیبایی تو
یعنی این دهکده یک دهکده رسوا دارد

کوزه بر دوش سر چشمه بیا تا گویند
عجب این دهکده سرچشمه ی زیبا دارد

در تو یک وسوسه ی مبهم و سرگردان است
از همان وسوسه هایی که یهودا دارد

عشق را با همه شیرینی و شورانگیزی
لحظه هایی است که افسوس و دریغا دارد

بی قرار آمدن ، آشفتن و آرام شدن
حس گنگی است که من دارم و دریا دارد

یخ نزن رود معمایی من ! جاری باش
دل دریایی ام آغوش پذیرا دارد ...


#محمدسلمانی
دیدگاه ها (۸)

دستم به آروزهایم نرسیدو من خسته اممثل کودکی که پای درخت نشست...

آیینه تو را بیند اندازه عرض خوددر آینه کی گنجد اشکال کمال تو...

ازهمان راهی که رفته ای ،برگشته ام آمده ام تا شعر تازه ات را ...

❄ ️می‌سپارم کشور دل‌ را به‌دستانت ولیخواهشا مانند مسئولانِ ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط