داده ام دل به تماشایِ نگاهِ تو عجیب
داده ام دل به تماشایِ نگاهِ تو عجیب
می دهد چشمِ تو هر بار مرا سخت فریب
به تو بخشیده خداوند در آن صورتِ ماه
منبعِ جاذبه در مرکزِ آن چشم نجیب
کسری از ثانیه لبخندِ تو پیچید به شهر
شده سیمایِ تو بر چهره یِ مهتاب رقیب
مثلِ آدم شده ام بنده یِ حوّاییِ تو
من و زیبایی و بیتابیِ از چیدنِ سیب
شیوه ی خنده ات آرامشِ احوالِ مرا
زیر و رو کرده به یک حالت بسیار مهیب
نا امیدی و غمِ دوری و دلتنگی و عشق
شده در دست من از مهرِ تو اینگونه نصیب
می دهی جان به من دلشده، یا می کُشی ام؟
که تو هم دردی و بیماری و هم شخص طبیب
می دهد چشمِ تو هر بار مرا سخت فریب
به تو بخشیده خداوند در آن صورتِ ماه
منبعِ جاذبه در مرکزِ آن چشم نجیب
کسری از ثانیه لبخندِ تو پیچید به شهر
شده سیمایِ تو بر چهره یِ مهتاب رقیب
مثلِ آدم شده ام بنده یِ حوّاییِ تو
من و زیبایی و بیتابیِ از چیدنِ سیب
شیوه ی خنده ات آرامشِ احوالِ مرا
زیر و رو کرده به یک حالت بسیار مهیب
نا امیدی و غمِ دوری و دلتنگی و عشق
شده در دست من از مهرِ تو اینگونه نصیب
می دهی جان به من دلشده، یا می کُشی ام؟
که تو هم دردی و بیماری و هم شخص طبیب
۱۵۷
۲۷ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.