عجیب نیست که دستهایت

عجیب نیست که دستهایت
هجومِ عمیقِ آرامشند هنوز

عجیب نیست که همیشه
با آن چشمهای آشنا
مرا می بری به روشنی...به زندگی
به همهمه ی گنجشک ها
به نرگس و پامچال...به بهـــار!

و تمام اینها را، فقط من می فهمم
منی که می دانم
نفس کشیدن
در حریمِ امنِ آغوشی قدیمی
چگونه ترتیب فصلها را
به هم می ریزد

نیلوفر_حسینی_خواه
دیدگاه ها (۲)

دوست داشتنم،نه کم می‌آمد ..نه آب می‌رفت ..و نه رنگ می‌داد .....

نگاه خداهمراهتان بادامروز و همیشه یاد خدادر زندگی هاتان جاری...

تو خندیدی. ...و اینگونه موسیقی بی کلام اختراع شد...تقدیم ب ه...

گفته بودیهر وقت که شعر می‌نویسیدوستم بدارنمیدانماز این همه ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط