به شیطان گفتم لعنت بر شیطان لبخند زد

به شیطان گفتم: «لعنت بر شیطان!» لبخند زد.

پرسیدم: «چرا می خندی؟»

پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام می گیرد»

پرسیدم: «مگر چه کرده ام؟»

گفت: «مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام»

با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم؟!»

جواب داد: «نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.»

پرسیدم: «پس تو چه کاره ای؟»

پاسخ داد: «هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز !!!»
دیدگاه ها (۲)

واضحه دیگچی بگم....

قسمتی از پیام دیشب سردار ایران قاسم سلیمانی در پاسخ به بی حر...

یه روز یه ترکه...اسمش ستارخان بود ، شاید هم باقرخان؛....خیلی...

معلم به شاگردانش گفت:هرکسی ازمن نمره ۲۰ میخوادباید برای من ی...

black flower(p,290)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط