وقتی پای فیلم خواب رفتم کمی تکانم دادی بیدار نشدم و خوب خ

وقتی پای فیلم خواب رفتم کمی تکانم دادی بیدار نشدم و خوب خوابیدم، میدانی گاهی آدم برای فراموشی نیاز به سرگرمی دارد بدون آنکه درگیر آن سرگرمی شده باشد
.
گاهی دوس دارم از خودم فرار کنم اسمش را چه میگذارند نمیدانم فیلم که شروع شد احساس کردم فرار من هم شروع شده
.
اعتراف میکنم گاهی همه ی دلخوشی ام از سینما رفتن همان چند دقیقه ای است که در سالن انتظار پوستر فیمهای قدیمی را تماشا میکنم یا کنار بوفه محقر بابای سینما چیپس و پفک میخرم
سین/ش
#روزمرگی
.
آنقدرها دلم به این فیلمهای جدید نمیرود نمیدانم شاید گذشته زیاد به ذهنم چسپیده که همیشه درگیر طعم آنم
.
دوره ای که عاشق فیلمسازی شده بودم یادم نمیرود حوصله ام به فیلمسازی هم نکشید همین نوشتن بهتر است،
.
سینما به دنیای کتابها نمیرسد آدمهای کتابها خیلی عمیقند ویادم نمیرود چقدر خستگی هایم را با کتابها گزراندم
.
ذهنم آرام شده فیلم هم به میانه رسیده خوب فرار کرده ام چشمم را میبندم و میان دنیای خودم غرق میشوم
دیدگاه ها (۰)

شِکوه ما نَعلِ وارونی است از بیدادِ چرخورنه از غمخانه یِ افل...

مرا اندوهِ چشمانِ تو عاشق کرد، میفهمی؟نمیفهمی، تو از چشمانِ ...

من طرفی...

به نامِ غمهایی که از شادی هایِ سطحی دورمان کرد، و عمیق زندگی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط