سالهاستخودمرازندگیکردهام

سالهاست‌خودم‌رازندگی‌کرده‌ام

نه‌ازهجوم‌ناسازگاریهاهراسیده‌ام

ونه‌ازپراکنده‌گی

عشقهای‌لحظه‌ایی

طعمه‌شده‌ام

خودم‌بودم‌وخودم

باپرستوهابه‌هرسوبه‌شوق

آزادزیستی

کوچیده‌ام

فصل‌فصل‌همه‌شادیهاراهمچنان

تسخیرخنده‌هایم‌کرده‌ام

من‌هنوزعاشقم...

اگرچه‌انتظارهامرابه‌بازی‌میخواننداما

من‌بزرگ‌شده‌ام

غم‌رابه‌زانودرآورده‌ام

ولی

ترانشناخته‌به‌خودم‌ظلم‌کرده‌ام

دیرنیست

چون‌ایمان‌دارم

تاخداهست‌عشق

درهمه‌بودنهاونبودنهانفس‌میکشد

به‌رازها‌والتیام‌ها

دستی‌ازروی‌ترحم‌خواهم‌کشید

من‌باشعورم‌زندگی‌میکنم
دیدگاه ها (۱)

بدهم تکیه به تو شانه شدن را بلدی؟گرمی ثانیه ای خانه شدن را ب...

دستم به قلم رفت که سازی بنوازمبا نغمه ی سازم غزلی تازه بسازم...

در دوست داشتنِ هم مانده ایممانده ایم دوست داشتن مان را با کد...

#دوستان_خوبم #درودتان_ارزانی_که_سزاوار_مهرید#شبتان_بارانی_که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط