داستانزیبا

#داستان_زیبا

این ضرب المثل به شخصیت و سرنوشت حسین بن منصور حلاج، از مشهور‌ترین عارفان ایران در قرن سوم هجری اشاره دارد که به معرفت رسیده بود. حلاج تا آخرین لحظات زندگی بر حقانیت عقیده و آرمان خودش پایدار ماند.

سرانجام به حلاج تهمت زدند که شعبده باز است و کفر می‌گوید و در شورش بغداد که در سال ۲۹۶ هجری روی داد متهمش کردند .
پس از مدتی حکم قتلش را گرفتند و در سال ۳۰۹ هجری در بغداد به فجیع‌ترین وضعی او را دار زدند، به این ترتیب که:

ابتدا دو دستش را بریدند ، حلاج خنده ای زد. گفتند: “خنده چیست؟” گفت: “دست از آدمی بسته جدا کردن آسان است.” سپس دو دست بریده خون آلودش را بر روی صورتش مالید و روی ساعد را خون آلود کرد. گفتند: “چرا کردی ؟ “گفت :” خون بسیار از من رفت. می‌دانم که رویم زرد شده و شما ممکن است فکر کنید که زردی من از ترس است. خون بر روی مالیدم تا در نظر شما سرخ روی باشم. زیرا آرایش صورت مردان، خون ایشان است.”

آن گاه چشمهایش را برکندند که سر و صدای از مردم برخاست و در این میان شورشیان چندین ساختمان و دکان را به آتش کشیدند و سر به طغیان برداشتند. سپس زبانش را بریدند و در شامگاه که سرش را بریدند حلاج در میان سر بریدن تبسمی کرد و جان داد.

سپیده دم همان شب پیکرش را به آتش کشیدند و خاکسترش را به رود دجله ریختند .

حسین بن منصور حلاج تا آخر پایداری کرد و بر عقیده اش ماند و از چیزی نترسید بلکه بر مرگ خندید.
تاثیر حلاج بر فرهنگ و ادبیات ایران بسیار عمیق بوده و در اشعار و متون ادبیات فارسی بسیار از او یاد شده است . حلاج در ادبیات فارسی تبدیل به نماد عاشقی، پایداری و شجاعت و فاش کردن اسرار الهی شده است.
دیدگاه ها (۱)

#اولین_های_مذهبی#اطلاعات_قرآنی#اطلاعات_عمومی#اطلاعات_مذهبی

بزن به جاده همسفر😍😍😁🚘🚘

#سلامت هندوانه را در ساعت‌هایی که معده خالی است مصرف نکنید چ...

#اطلاعات_قرآنی#اطلاعات_عمومی#اطلاعات_مذهبی

فاطمه واژه ی بی خاتمه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط