آن شب که از درد درونم باخبر بودی ..
آن شب که از درد درونم باخبر بودی ..
باید کمی از من به من نزدیک تر بودی !
باید حضورت زخمهایم را رفو می کرد ،
باید برای ساقه ی دردم تبر بودی ؛
وقتی که ساعات ملاقاتم عمومی شد ،
حتی شده یک دفعه باید پشت در بودی !
دیدی که من در انتظارت غصّه می خوردم..
می آمدی توجیهش اینکه رهگذر بودی ؛
یا لااقل در وقت جان کندن تو هم باید
مثل یکی از دوستان بالای سر بودی !
از تو چه کم می آمد آخر من که می رفتم
خیر سرت روزی به فکر خیر و شر بودی ؛
حالا دگر فرقی ندارد من که خوابیدم
شاید تو هم در فکر فردایی دگر بودی !
وقتی که من را شعله های عشق می سوزاند
عاقل تو بودی که به فکر خشک و تر بودی ..
تقصیر من شد قدر یک دنیا تو را دیدم
حق داشتی آخر تو تنها یک نفر بودی...!
باید کمی از من به من نزدیک تر بودی !
باید حضورت زخمهایم را رفو می کرد ،
باید برای ساقه ی دردم تبر بودی ؛
وقتی که ساعات ملاقاتم عمومی شد ،
حتی شده یک دفعه باید پشت در بودی !
دیدی که من در انتظارت غصّه می خوردم..
می آمدی توجیهش اینکه رهگذر بودی ؛
یا لااقل در وقت جان کندن تو هم باید
مثل یکی از دوستان بالای سر بودی !
از تو چه کم می آمد آخر من که می رفتم
خیر سرت روزی به فکر خیر و شر بودی ؛
حالا دگر فرقی ندارد من که خوابیدم
شاید تو هم در فکر فردایی دگر بودی !
وقتی که من را شعله های عشق می سوزاند
عاقل تو بودی که به فکر خشک و تر بودی ..
تقصیر من شد قدر یک دنیا تو را دیدم
حق داشتی آخر تو تنها یک نفر بودی...!
۱.۷k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.