غزلی نیست که در وصف تو کامل گردد

غزلی نیست که در وصف تو کامل گردد
دل زارم به فدایت که چه قابل گردد

در ره عشق تو جان میدهم و هستی خویش
گوشه چشمی بنمایی همه حاصل گردد

ماه من ؛ پرده برانداز ز روی مه خود
تا که چشم و دل من مست شمایل گردد

با خیال تو کنم ولوله در سینه بپا
نفسم بی تو بدان زهر هلاهل گردد

بی تو عمریست که سر میشود این تنهایی
کن قبول این دل دیوانه که عاقل گردد

کشتی عشق تو لنگر بزند در دل من
رد پای تو اگر نقش به ساحل گردد
دیدگاه ها (۲)

تو بگو دوستت دارمبهار می پیچد لای موهایم عشق شکوفه می زند

شازده کوچولو گفت:بعضی کارا...بعضی حرفا...بدجور دل آدمو آشوب ...

بی تومن می ‏مانمبا سازی که همیشه ناکوک است...عجب نت ‏های سخت...

چشم هایت…همه ی سهم من از دنیا بود،تو نگاهم نکنی با غم فقرم چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط