ملایی و هیزم شکنی در راهی می رفتند، به رودخانه ای رسیدند،
ملایی و هیزم شکنی در راهی می رفتند، به رودخانه ای رسیدند، دختر زیبایی آنجا ایستاده بود و میخواست از رودخانه بگذرد اما در آنجا هیچ پلی وجود نداشت. هیزم شکن، دختر را بر دوش گرفت و از رودخانه عبور داد، دختر را بر زمین گذاشت و به راه خود رفتند.
بعد از ساعتی، ملا گفت: تماس با زن نامحرم بر خلاف دین ماست و حرام است، تو چگونه توانستی بر خلاف شرع عمل کنی و مرتکب چنین معصیت بزرگی شوی؟
هیزم شکن گفت:
من آن دختر را ساعتی پیش، کنار رودخانه بر زمین گذاشتم، تو چرا هنوز او را بر دوش می کشی؟!
بعد از ساعتی، ملا گفت: تماس با زن نامحرم بر خلاف دین ماست و حرام است، تو چگونه توانستی بر خلاف شرع عمل کنی و مرتکب چنین معصیت بزرگی شوی؟
هیزم شکن گفت:
من آن دختر را ساعتی پیش، کنار رودخانه بر زمین گذاشتم، تو چرا هنوز او را بر دوش می کشی؟!
۱۳.۰k
۱۵ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.