حالا دیگر
حالا دیگر
یک خط در میان گریه می کنم ،
شانه هایم صبورتر شده اند
و با هر تلنگری که گریه می زند
بی جهت نمی لرزند !
انگار دیگر هیچ اتفاق عاشقانه ای
از چشم هایم نمی افتد
و پاییز من
اتفاق زردی است
که می تواند
ناگهان در آغوش هر فصلی بیفتد !
حالا تو هی به من بگو
بهار می آید ...
یک خط در میان گریه می کنم ،
شانه هایم صبورتر شده اند
و با هر تلنگری که گریه می زند
بی جهت نمی لرزند !
انگار دیگر هیچ اتفاق عاشقانه ای
از چشم هایم نمی افتد
و پاییز من
اتفاق زردی است
که می تواند
ناگهان در آغوش هر فصلی بیفتد !
حالا تو هی به من بگو
بهار می آید ...
۱.۱k
۲۶ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.