نمیدانم چرا؟ اما تو را هرجا که می بینم
نمیدانم چرا؟ اما تو را هرجا که می بینم
کسی انگار می خواهد ز من، تا با تو بنشینم
تن یخ کرده، آتش را که می بیند چه می خواهد؟
همانی را که می خواهم،تورا وقتی که می بینم
تو آن شعری که من جایی نمی خوانم، که می ترسم
به جانت چشم زخم آید،چو می گویند تحسینم
تو تنها می توانی آخرین درمان من باشی
و بی شک دیگران بیهوده می جویند تسکینم...
------
محمد علی بهمنی
کسی انگار می خواهد ز من، تا با تو بنشینم
تن یخ کرده، آتش را که می بیند چه می خواهد؟
همانی را که می خواهم،تورا وقتی که می بینم
تو آن شعری که من جایی نمی خوانم، که می ترسم
به جانت چشم زخم آید،چو می گویند تحسینم
تو تنها می توانی آخرین درمان من باشی
و بی شک دیگران بیهوده می جویند تسکینم...
------
محمد علی بهمنی
۲.۴k
۲۴ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.