دوستت دارم به اندازه ستاره هایی که تو اسمونه
دوستت دارم به اندازه ستاره هایی که تو اسمونه
دوستت دارم به اندازه ضربان های قلبت تا الان
دوستت دارم به شیرینی خوردن شکلات داغ تو یه روز برفی
تو برای من بی نقص ترینی ، زیباترین و شیرین ترین ادم توی دنیا
هیچوقت تنهام نذاشتی ، حرفامو شنیدی و کمکم کردی و من نمیدونم چجوری جبرانش کنم
و اینو بدون که من پیشتم و تو همه شرایط کنارتم
من بدون تو خیلی ناقصم ، بدون تو خیلی غمگینم ، بدون تو خیلی عصبیم ، بدون تو میخوام کل دنیارو خراب کنم ، بدون تو نمیخندم بدون تو خستم ، بدون تو دنیا واسم معنی نداره ، بدون تو دیگه ماه برام پشت ابرا قایم میشه
روزای خوب من از وقتی شروع شد که تو اومدی تو زندگیم .. اومدی و زندگیمو قشنگ کردی و بهم امید زندگی کردن دادی و من بابت داشتن همچین فرشته ای خدارو شکر میکنم
انقدر زیبایی که نمیدونم چجوری توصیفت کنم هر وقت خواستم از تو بنویسم کلمه ها گم میشدن ، توصیفا کم میوردن ، منابع زیبایی همشون ناکافی و ناقص میشدن ، کاغذای دفتر به آخر میرسید ، حتی ذهن منم نمیدونست دیگه از چی بگه
داستان ما شروع داره ولی پایانی نداره چونکه دلم میخواد تا ابد پیشت بمونم و به حرفات گوش بدم ، تو یهو پات رو گذاشتی دقیقا همونجایی که باید میذاشتی ، درست وقتی نیاز داشتم به یکی اعتماد کنم و پشیمون نشم ، درست وقتی از همه ی آدما خسته بودم ، از راه رسیدی و نذاشتی دنیام تیره و تار شه ، تو کسی هستی که میتونه حالمو خوب کنه لبخند روی لبم بیاره و من از داشتن آدمی مثل تو زیادی خوشحالم
_جونگکوک
دوستت دارم به اندازه ضربان های قلبت تا الان
دوستت دارم به شیرینی خوردن شکلات داغ تو یه روز برفی
تو برای من بی نقص ترینی ، زیباترین و شیرین ترین ادم توی دنیا
هیچوقت تنهام نذاشتی ، حرفامو شنیدی و کمکم کردی و من نمیدونم چجوری جبرانش کنم
و اینو بدون که من پیشتم و تو همه شرایط کنارتم
من بدون تو خیلی ناقصم ، بدون تو خیلی غمگینم ، بدون تو خیلی عصبیم ، بدون تو میخوام کل دنیارو خراب کنم ، بدون تو نمیخندم بدون تو خستم ، بدون تو دنیا واسم معنی نداره ، بدون تو دیگه ماه برام پشت ابرا قایم میشه
روزای خوب من از وقتی شروع شد که تو اومدی تو زندگیم .. اومدی و زندگیمو قشنگ کردی و بهم امید زندگی کردن دادی و من بابت داشتن همچین فرشته ای خدارو شکر میکنم
انقدر زیبایی که نمیدونم چجوری توصیفت کنم هر وقت خواستم از تو بنویسم کلمه ها گم میشدن ، توصیفا کم میوردن ، منابع زیبایی همشون ناکافی و ناقص میشدن ، کاغذای دفتر به آخر میرسید ، حتی ذهن منم نمیدونست دیگه از چی بگه
داستان ما شروع داره ولی پایانی نداره چونکه دلم میخواد تا ابد پیشت بمونم و به حرفات گوش بدم ، تو یهو پات رو گذاشتی دقیقا همونجایی که باید میذاشتی ، درست وقتی نیاز داشتم به یکی اعتماد کنم و پشیمون نشم ، درست وقتی از همه ی آدما خسته بودم ، از راه رسیدی و نذاشتی دنیام تیره و تار شه ، تو کسی هستی که میتونه حالمو خوب کنه لبخند روی لبم بیاره و من از داشتن آدمی مثل تو زیادی خوشحالم
_جونگکوک
۸.۹k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.