بیاد برادرم:
« همه چی وارونه »
شهرما بین، چه شَلم شوربا هست
خوب ها زشت و بدی، زیبا هست
همه چی عکس روال است اینجا
شیر در چنگ شغال است اینجا
ارزش زن همه زیبایی اوست
قدر هر مرد به دارایی اوست
جیب پر پول،شریف است شریف
سر مَعقول سخیف است،سخیف
شِکر اینجا مزه اش مَر باشد
دیده ها کور و زبان کر باشد
پیر باید به جوان کرده سلام
پخته تعظیم کند محضرِ خام
دزد در مَحکمه حاکم بشود
شاکی غم زده نادم بشود
دزد و قاضی به نظر هم دستند
تو نگو عهد مودّت بستند
هر چه گندیده نمک پاشیده
و اَندر این شهر نمک گندیده
همه دنیا سرت آوار شود
چو بدهکار ، طلبکار شود
گرگ بنگر که به جلدِ میشه
رفته انسانیّت و اندیشه
نا کسان فکر کلاه خویش اند
به تقلّب همه از هم پیش اند
هر که را پُست تعلّق باشد
بهترین شیوه تملّق باشد
آن یکی خورد و زد و چاپیده
این دگر شیره به سر مالیده
هنر انگار به دوز و کَلک است
نه به کس حُرمت نان و نمک است
عِلم بی ارزش و عالِم مُضطر
ثروت آخر شده از علم بهتر
مرد از زوجه بَزک کرده تر است
گوییا ماده پی خِفت نر است
همه شادند، ولی دل مُرده
پُر ز باد اَند ولی افسرده
روز خُسبند و همه شب بیدار
کار شان هست، که باشند بیکار
اَندر این شهر چرا عَلافی؟
نتوان یافت کمی انصافی
روزگاری که عجیب است و غریب
خسته ازمکروفریب است«حبیب»
آمل ،نیک نژاد نیاکی۱۳۹۵/۱۰/۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.