امان از دل زینب
امان از دل زینب...
سر از پیکرش جدا افتاده بود...
برای اینکه خانواده ناراحت نشوند،یکی از بچه هاصورت احمد راشست موهایش را هم شانه زد، سر را جوری روی پیکر گذاشت تاجراحت مشخص نشود.
وقتی چشم مادر شهید به جنازه افتاد اخم هایش رفت توی هم، گفت: «پسرم من که دوست داشتم مثل امام حسین(ع) شهید شوی؟»
دست برد زیر سر پسرُ، شد آنچه نباید می شد...
شهید احمد تدین
سر از پیکرش جدا افتاده بود...
برای اینکه خانواده ناراحت نشوند،یکی از بچه هاصورت احمد راشست موهایش را هم شانه زد، سر را جوری روی پیکر گذاشت تاجراحت مشخص نشود.
وقتی چشم مادر شهید به جنازه افتاد اخم هایش رفت توی هم، گفت: «پسرم من که دوست داشتم مثل امام حسین(ع) شهید شوی؟»
دست برد زیر سر پسرُ، شد آنچه نباید می شد...
شهید احمد تدین
- ۱.۱k
- ۱۳ خرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط