دلتنگی یه نقطه اس که میذاری ته یه جمله و میری و نمی فهمی

دلتنگی یه نقطه اس که میذاری ته یه جمله و میری و نمی فهمی که این نقطه راه می افته توو یه سراشیبی تند و هر چی غلت میخوره بزرگ تر میشه...
من دلتنگیای زیادی رو دیدم که با برخورد به اولین مانع ترکیدن
دلتنگیایی که هزار تیکه شدن
و هزار هزار تیکه تر
انقدر که جزئی از کل شدن....
درست مثل یه گلوله برف....
ببینم می تونی تیکه های متلاشی شده یه گلوله برف رو از رو برفا جمع کنی....؟!!
حالا هی بگو بی خیال......
دیدگاه ها (۵)

‍ ﺭﻓﺘﻦ ...ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﻧﯿﺴﺖ .ﺷﺎﯾﺪ ﻣﯽ ﺭﻭﯼﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﮐﻨﻨﺪ...

.

دوست داشتنت شیرین استمثل ماسه های کنار دریاکه هیچ وقت از لمس...

در چشم های توقویی زندگی می کندکه هر شب من را برای عاشقی بر م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط