کیهان نوشت

کیهان نوشت:


سالیانی بسیار دور، معلمی به روستایی دورافتاده رفته بود و با مشقت و شفقت فراوان اهالی را درس می‌داد تا باسواد شوند. کدخدای ظالم روستا می‌دانست که اگر جهل و ظلمت از روستا رخت بربندد، بساط کدخدایی، تعدی و چپاول او نیز ساقط می‌شود. روزی به کلاس درس رفت و از معلم پرسید امروز چه درسی می‌دهی؟ معلم تخته را نشان داد و گفت درس امروز «مار» است. کدخدا بادی به غبغب انداخت و رو به دانش‌آموزان ساده‌دل گفت؛ او شیادی بیشتر نیست و می‌خواهد شما را فریب دهد. گچ را برداشت و نقاشی ماری را بر تخته کشید و گفت ببینید این مار است نه آنچه او می‌گوید! اهالی نگاهی به کلمه مار و عکس مار کردند و سری تکان دادند و معلم بی‌نوا را با توهین بیرون انداختند و ممنون جناب کدخدا شدند که نگذاشت معلم فریبشان دهد.
دیدگاه ها (۱)

وطن امرو ز نوشت :گاوت مرده مش حسن!حسن رضایی در روزنامه وطن ا...

I sang a leafGreater than the groveMore juicy than the fores...

برای دل پاکت ....اندرون با تو جنان انس گرفته است مرا که ملال...

در دلم ارام تصور مکنوزمژه ام خواب توقع مدارگر گله از ماست شک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط