ای خدای بزرگ

‌ ای خدای بزرگ

که توی آشپزخانه هم هستی

وروی جلد قرص های مرا می خوانی

لطفا کمی آن طرف تر!



باید همه ی این ظرف ها را آب بکشم

وهمین طور که دارم با تو حرف می زنم

به فکر غذای ظهر هم باشم

نه کمک نمی خواهم!

خودم هوای همه چیز را دارم

پذیرایی جارو می خواهد

غذا سر نمی رود

به تلفن ها هم خودم جواب می دهم

وگردگیری این قاب...

یادت هست ؟

اینجا کوچک بودم

وتو هنوز خشمگین نبودی

ومن آرامبخش نمی خوردم

درست بعد طعم توت فرنگی بود وخواب

که تو اخم کردی

به سیزده سالگی

ملافه

و رویاهایم

ببخش بی پرده می گویم

اما تو به جیب هایم

کیف دستی کوچکم

وحتی صندوقچه ی قفل دار من

چشم داشتی!

ای خدای بزرگ که توی آشپزخانه ام نشسته ای

حالا یک زن کاملم

چیزی توی جیب هایم پنهان نمی کنم

کیفم روی میز باز مانده است

هر هشت ساعت یک آرامبخش می خورم

وبه دکترم قول داده ام زیاد فکر نکنم

لطفا پایت را بردار

می خواهم تی بکشم


"دکتر شقایق پوریا"
دیدگاه ها (۱)

ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﻣﯽﮐﺸـﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺷﯿﻌﻪ ﺍﺳﺖ !ﺯﻣﺎﻥ ﺷﺎﻩ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﻣﯽ...

اگر فکر میکنیم ازادیممشکل از ما نیستقفسمان را بزرگ ساخته اند

ﺭﺍﺑﺮﺕ ﺩﻧﯿﺮﻭ : ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺭﯼ ؟ﺟﺎﻥ ﺗﺮﺍﻭﻟﺘﺎ : ﮐﯽ ﺍﻫﻤﯿﺖ ...

معلم می گوید بالاترین ارجشهید شدن ، در راه دین است ؛و پدر می...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

black flower(p,232)

هر کدومتون برام زحمت کشیدید واقعا ازتون بابت همه چیز همه چیز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط