🌷 بــسم الله الرحـــمن الرحیــــم🌷
🌷 بــسم الله الرحـــمن الرحیــــم🌷
لسلام علیکِ یا زوجة وصی رسول الله
السلام علیکِ یــا عــزیــزة الــزهـــراء
السلام علیکِ یا اُمَّ البُدور الســَّواطع
یا فــاطـــمـــة بــنــت حـــِزام الکـِلابیه
المُکَنّاة باُمِّ البنین و رحمت الله و برکاته.
🌸 🍃 🔹 🌷 🔹 🍃 🌸
هر چه دارم همه از حضرت اُمُّ الْقَمَر است
بهترین شغل ، فقط خدمت اُمُّ الْقَمَر است
پدرم جزءِ غلامان همین خانم بود
پس از او هم پسرش رعیت اُمُّ الْقَمَر است
دست خالی ز در خانه ی لطفش نروم
دادن حاجت من عادت اُمُّ الْقَمَر است
رزق سالانه ی خود را ز درش می گیرم
سفره ی من همه از برکت اُمُّ الْقَمَر است
زائر ماه ، به عرشِ حرم الله شدن ...
به خدا در گِروِ دعوت اُمُّ الْقَمَر است
حضرت زینب کبری شده "زَیْنُ الْحِیدَر"
قمر هاشمیون ، زینت اُمُّ الْقَمَر است
آه ، که سنگ مزارش شده خاک آلوده
خاک قبرش سند غربت اُمُّ الْقَمَر است
کاش ، یک روز ، ببینیم ، که سقاخانه ...
در کنار حرم و تربت اُمُّ الْقَمَر است
هر کجایی که سخن از ادب عباس است
مطمئنا پس از آن صحبت اُمُّ الْقَمَر است
پسرش آخر مردانگی و غیرت بود
هیبتش ارثیه ی هیبت اُمُّ الْقَمَر است
یک نفر گفت ، که قبر پسرت کوچک بود
این سخن ، خود سبب حیرت اُمُّ الْقَمَر است
آن همه هیبت و رعنایی عباس ، چه شد؟
نقشی از قبر ، فقط قسمت اُمُّ الْقَمَر است
لطمه ها زد ز غم روضه ی شاه بی سر
جای این داغ ، روی صورت اُمُّ الْقَمَر است
شرم ، از مادر اصغر بخدا پیرش کرد
مشکِ پاره سبب خجلت اُمُّ الْقَمَر است
"کاش می شد که کمی آب ، به اصغر برسد"
این سخن ، گوشه ای از حسرت اُمُّ الْقَمَر است
لسلام علیکِ یا زوجة وصی رسول الله
السلام علیکِ یــا عــزیــزة الــزهـــراء
السلام علیکِ یا اُمَّ البُدور الســَّواطع
یا فــاطـــمـــة بــنــت حـــِزام الکـِلابیه
المُکَنّاة باُمِّ البنین و رحمت الله و برکاته.
🌸 🍃 🔹 🌷 🔹 🍃 🌸
هر چه دارم همه از حضرت اُمُّ الْقَمَر است
بهترین شغل ، فقط خدمت اُمُّ الْقَمَر است
پدرم جزءِ غلامان همین خانم بود
پس از او هم پسرش رعیت اُمُّ الْقَمَر است
دست خالی ز در خانه ی لطفش نروم
دادن حاجت من عادت اُمُّ الْقَمَر است
رزق سالانه ی خود را ز درش می گیرم
سفره ی من همه از برکت اُمُّ الْقَمَر است
زائر ماه ، به عرشِ حرم الله شدن ...
به خدا در گِروِ دعوت اُمُّ الْقَمَر است
حضرت زینب کبری شده "زَیْنُ الْحِیدَر"
قمر هاشمیون ، زینت اُمُّ الْقَمَر است
آه ، که سنگ مزارش شده خاک آلوده
خاک قبرش سند غربت اُمُّ الْقَمَر است
کاش ، یک روز ، ببینیم ، که سقاخانه ...
در کنار حرم و تربت اُمُّ الْقَمَر است
هر کجایی که سخن از ادب عباس است
مطمئنا پس از آن صحبت اُمُّ الْقَمَر است
پسرش آخر مردانگی و غیرت بود
هیبتش ارثیه ی هیبت اُمُّ الْقَمَر است
یک نفر گفت ، که قبر پسرت کوچک بود
این سخن ، خود سبب حیرت اُمُّ الْقَمَر است
آن همه هیبت و رعنایی عباس ، چه شد؟
نقشی از قبر ، فقط قسمت اُمُّ الْقَمَر است
لطمه ها زد ز غم روضه ی شاه بی سر
جای این داغ ، روی صورت اُمُّ الْقَمَر است
شرم ، از مادر اصغر بخدا پیرش کرد
مشکِ پاره سبب خجلت اُمُّ الْقَمَر است
"کاش می شد که کمی آب ، به اصغر برسد"
این سخن ، گوشه ای از حسرت اُمُّ الْقَمَر است
۱.۸k
۲۲ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.