نام رمانچه خوبه عاشقی
نام رمان:چه خوبه عاشقی
نویسنده: زهرا ارجمند نیا
ژانر : عاشقانه،اجتماعی
تعداد صفحات : ۸۳۸
خلاصه:
من دخترک ساده دلی بودم بیگانه با عشق…من محبت را آموخته بودم…من با تو عاشق شدم…
باتو پروانگی کردم..من با تو بانو شدم و پر شدم از ظرافت های زنانه…
من ناز کردن را با تو آموختم…تو…تویی که مظهر صداقت بودی…تو که لبخند بودی در زندگی خشکی زده ی من…من با تو عاشقی کردم…من کنارت بزرگ شدم و پر و بال گرفتم…با تو همه چیز خوب است…با تو جهنم هم زیباست..کنارت حالم خوب است …به راستی که چه خوب است عاشقی..
بخشی از رمان:
توی آینه به خودم نگاهی کردم….چشمای سبز عسلیم بی هیچ فروغی سرد و
بی حس بهم دهن کجی می کرد….پوست مهتابیم رنگ پریده به نظر می رسید
موهای مواج طلایی رنگم پریشون صورت بی رنگمو قاب گرفته بود…تصویردختر درون آینه زیادی داغون بود….این واقعا من بودم؟؟؟
مانیای سرحال و شاد گذشته همین دختریه که تو آینست و مثله مرده ها نگاهم
میکنه؟؟؟این دوماه خیلی داغونم کرده بود…
اه لعنتی…دوماه گذشت و من هنوز دارم نفس میکشم…..دوماه از رفتن
عزیزترین کسام گذشته و من هنوز رنگ خورشید و هرروز میبینم…به لباس
مشکی تنم نگاهی کردم و همون بغض خفه کننده تو سینم نشست …همون
بغضی که دوماهه نمیشکنه….با دست موهام و شونه کردم…اگه مامان بود
می گفت ای دختر شلخته شونه خیلی وقته اختراع شده….اما …سرمو تکون
دادم تا از این افکار خالص شم…صدای گرفته ی آریانا که صدام میزد باعـث
شد از جلوی آینه کنده بشم ….
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%da%86%d9%87-%d8%ae%d9%88%d8%a8%d9%87-%d8%b9%d8%a7%d8%b4%d9%82%db%8c/
نویسنده: زهرا ارجمند نیا
ژانر : عاشقانه،اجتماعی
تعداد صفحات : ۸۳۸
خلاصه:
من دخترک ساده دلی بودم بیگانه با عشق…من محبت را آموخته بودم…من با تو عاشق شدم…
باتو پروانگی کردم..من با تو بانو شدم و پر شدم از ظرافت های زنانه…
من ناز کردن را با تو آموختم…تو…تویی که مظهر صداقت بودی…تو که لبخند بودی در زندگی خشکی زده ی من…من با تو عاشقی کردم…من کنارت بزرگ شدم و پر و بال گرفتم…با تو همه چیز خوب است…با تو جهنم هم زیباست..کنارت حالم خوب است …به راستی که چه خوب است عاشقی..
بخشی از رمان:
توی آینه به خودم نگاهی کردم….چشمای سبز عسلیم بی هیچ فروغی سرد و
بی حس بهم دهن کجی می کرد….پوست مهتابیم رنگ پریده به نظر می رسید
موهای مواج طلایی رنگم پریشون صورت بی رنگمو قاب گرفته بود…تصویردختر درون آینه زیادی داغون بود….این واقعا من بودم؟؟؟
مانیای سرحال و شاد گذشته همین دختریه که تو آینست و مثله مرده ها نگاهم
میکنه؟؟؟این دوماه خیلی داغونم کرده بود…
اه لعنتی…دوماه گذشت و من هنوز دارم نفس میکشم…..دوماه از رفتن
عزیزترین کسام گذشته و من هنوز رنگ خورشید و هرروز میبینم…به لباس
مشکی تنم نگاهی کردم و همون بغض خفه کننده تو سینم نشست …همون
بغضی که دوماهه نمیشکنه….با دست موهام و شونه کردم…اگه مامان بود
می گفت ای دختر شلخته شونه خیلی وقته اختراع شده….اما …سرمو تکون
دادم تا از این افکار خالص شم…صدای گرفته ی آریانا که صدام میزد باعـث
شد از جلوی آینه کنده بشم ….
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%da%86%d9%87-%d8%ae%d9%88%d8%a8%d9%87-%d8%b9%d8%a7%d8%b4%d9%82%db%8c/
- ۵.۴k
- ۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط