زمان دانشجویی بخش روان که بودیم یه خانم و آقای سالخورده

زمان دانشجویی بخش روان که بودیم ، یه خانم و آقای سالخورده اومدن درمانگاه، آقا آلزایمر داشت و خانومش همه داروهاشو توی دفتر مینوشت، استادمون گفت مادر با چه دقتی هم مینویسی ، گفت نمیخوام داروهاش کم و زیاد بشه اذیت میشه ، موقع رفتن آقا در و باز نگه‌داشت تا خانومش اول بره  و با دست هواشو داشت ..
(به حدی حافظه‌ش ضعیف بود که نهاری که خورده بود یادش نبود )
خلاصه که احترام و عشق در جایی از اعماق قلب ریشه داره و ربطی به هوش و حواس نداره♥️

(متن کپی شده است)
دیدگاه ها (۱۲)

😭😭

*بِ‍سم‌ِ رَبِ‌ الحُسین..!✨☁️هَر ڪه‌ پُرسید‌ چہ‌ دارَد‌ مَگَر...

اگر حسین یکی از ما بود...اگر حسین یکی از ما بود، علم و بیرق ...

♦️تاثیر رنگِ لباس روی پوست

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط