قسمت پایانی قلبمو ترک نکن
قسمت پایانی قلبمو ترک نکن
:بکهیون به سردی گفت:فقط برو. نگاه چانیول به دست بک برگشت.هنوز انگشتر دستش بود.پس هنوز امیدی بود.دستاشو از پشت دوره بک حلقه کرد.به وضوح سردی دما بدن بک رو حس می کرد.آروم لاله گوش بکهیون روبوسه کوتاهی زد و گفت:بکهیونا منو ببخش فقط همین یه بار. بکهیون دوباره بغض به گلوش هجوم آورد.فقط زمزمه کرد:چان تو...تومنو شکستی.هیچ میدونی چی کار کردی؟ چانیول آروم زمزمه کرد:هیش..تموم شد.اشتباه بود.یه احمق بی کله اون حرفارو زده بود بهت الان هم اون رفته من دارم این چانه داره عذرخواهی میکنه. بکهیون لبخند کوتاهی بین گریه اش زد وگفت:توام یه پابویی...تو دقیقا یه احمق غول تشن وگاهی اوقات نفرت انگیزی.
چانیول قفل دستاشو باز کرد و روبروی بکهیون قرار گرفت و گفت:هی بخاطر اشتباهم یه جایزه بهت میدم.یه ماه منو می تونی بزنی ولی قسم میخورم نزنمت. بکهیون باشدت از جا بلند شد وسمت چانیول رفت و بامشت به کاپشن خیس چانیول کوبید وبین گریه هاش گفت:تویه احمقی...تویه احمق مغروری پارک چانیول.بعد از چند دقیقه خسته شد؛چانیول آروم بوسه کوتاهی روی لبش زد که بکهیون به عقب هولش داد وخواست ازش جدابشه اما چان سریع در آغوشش گرفت وگفت:هی تو جات همین جاست.در نرو .ببین بک این قلب تنها بخاطر یه موجود کوچولو وبامزه میزنه که تنها واسه منه و الان داره صدای ضربان قلبمو میشنوه.تنهاش نذار.قلبمو ترک نکن بکهیون. وبکهیون رو محکم تر به خودش فشار داد.بکهیون بازهم بین گریه لبخند زد.خوش حال بود دوباره به پناهگاهش برگشته بود.
#ChanBaek_Is_Real
:بکهیون به سردی گفت:فقط برو. نگاه چانیول به دست بک برگشت.هنوز انگشتر دستش بود.پس هنوز امیدی بود.دستاشو از پشت دوره بک حلقه کرد.به وضوح سردی دما بدن بک رو حس می کرد.آروم لاله گوش بکهیون روبوسه کوتاهی زد و گفت:بکهیونا منو ببخش فقط همین یه بار. بکهیون دوباره بغض به گلوش هجوم آورد.فقط زمزمه کرد:چان تو...تومنو شکستی.هیچ میدونی چی کار کردی؟ چانیول آروم زمزمه کرد:هیش..تموم شد.اشتباه بود.یه احمق بی کله اون حرفارو زده بود بهت الان هم اون رفته من دارم این چانه داره عذرخواهی میکنه. بکهیون لبخند کوتاهی بین گریه اش زد وگفت:توام یه پابویی...تو دقیقا یه احمق غول تشن وگاهی اوقات نفرت انگیزی.
چانیول قفل دستاشو باز کرد و روبروی بکهیون قرار گرفت و گفت:هی بخاطر اشتباهم یه جایزه بهت میدم.یه ماه منو می تونی بزنی ولی قسم میخورم نزنمت. بکهیون باشدت از جا بلند شد وسمت چانیول رفت و بامشت به کاپشن خیس چانیول کوبید وبین گریه هاش گفت:تویه احمقی...تویه احمق مغروری پارک چانیول.بعد از چند دقیقه خسته شد؛چانیول آروم بوسه کوتاهی روی لبش زد که بکهیون به عقب هولش داد وخواست ازش جدابشه اما چان سریع در آغوشش گرفت وگفت:هی تو جات همین جاست.در نرو .ببین بک این قلب تنها بخاطر یه موجود کوچولو وبامزه میزنه که تنها واسه منه و الان داره صدای ضربان قلبمو میشنوه.تنهاش نذار.قلبمو ترک نکن بکهیون. وبکهیون رو محکم تر به خودش فشار داد.بکهیون بازهم بین گریه لبخند زد.خوش حال بود دوباره به پناهگاهش برگشته بود.
#ChanBaek_Is_Real
۱۴.۶k
۲۱ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.