حسّ اعدام ، روی چوبه ی دار
حسّ اعدام ، روی چوبه ی دار
حس بیگانگی کنار رفیق
عدّه ای کور و عدّه ای هم کرند
مانده ای لا به لای زخمی عمیق
حسّ یک سگ گشنه در کوچه ها
میدود و فقط لگد می خورَرررد
مثل آتش فشان ِ فعّال است
زخم هایی که تا ابد می خورَرررد
حس یک زن میان اجبار ها
حس یک مرد الکلی توی دود
در قراری که از زمانش گذشت
میرسی بعد مرگ من زودِ زود
حس مادر شدن یک دخترک
که شبی روی بخت بدش نشست
بعد هم تیغ روی رگ ها کشید
و درون خیال مرگش شکست
حس شرمندگی ِ مردان ِ شهر
حس آوارگی ِ یک بی پنااااااه
حسّ بد ، حسّ تلخ ، حسّی که مُرد
حس ماندن ِ روزگاری سیااه
#دلنوشته #دلشکسته #ایران #بغل
حس بیگانگی کنار رفیق
عدّه ای کور و عدّه ای هم کرند
مانده ای لا به لای زخمی عمیق
حسّ یک سگ گشنه در کوچه ها
میدود و فقط لگد می خورَرررد
مثل آتش فشان ِ فعّال است
زخم هایی که تا ابد می خورَرررد
حس یک زن میان اجبار ها
حس یک مرد الکلی توی دود
در قراری که از زمانش گذشت
میرسی بعد مرگ من زودِ زود
حس مادر شدن یک دخترک
که شبی روی بخت بدش نشست
بعد هم تیغ روی رگ ها کشید
و درون خیال مرگش شکست
حس شرمندگی ِ مردان ِ شهر
حس آوارگی ِ یک بی پنااااااه
حسّ بد ، حسّ تلخ ، حسّی که مُرد
حس ماندن ِ روزگاری سیااه
#دلنوشته #دلشکسته #ایران #بغل
۱.۴k
۰۵ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.