فوقالعاده زبا مطلب از احمد شاملو

*فوق‌العاده زيبا: مطلبي از احمد شاملو*


*به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ... *

*خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده. *

*زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد. *

*آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی
سرخرگهایم را مسدود کرده بود ... *

*و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند. *

*به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش
بگیرم. *

*بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم ... *

*فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات
اطرافیانم فراتر ببرم. *

*زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را
آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم ...! *

*.*

*.*

*خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه‌اش
تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده
است استفاده کنم : *

*هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم *
دیدگاه ها (۹)

Valllllaaaa.!!!!!

Khkhkhkhkh!!!!

دهه شصت یعنی :خاله بازی با چادرای مامانامون توی کوچهیعنی بید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط