P
P__2
«بدون نام»
×خب خانوم چویا حالا که اومدید ممنون میشیم سریع تر وسایلتون رو جمع کنید
+وسایلم؟اونوقت چرا؟
-چویا تو از این به بعد با این اقا زنگی میکنی
+چی من نمیخوامم چراا باید با این اقا زندگی کنم
×چون پدرت تورو به من فروخت حالا متوجه شدی
+این امکان نداره
×فعلا که امکان داره
*قبل از اومدن چویا*
-اقای اسامو باور کنید هیچی ندارم هنوز نمیتونم پولتونو بدم
×نیومدم برای اینکه پولمو ازت بگیرم
ی پیشنهاد برات دارم
اینکه من دخترتو ازت میخرم و تمام اون بدهی هارو نادید میگیرم
-فک کردی من همچین چیزی رو قبول میکنم عمرا
×فک نمیکنم مطمئنم که قبول میکنی چون چاره ی دیگه ای نداری
کلی طلب کار داری که دنبالتن و هر لحظه ممکنه جاتو پیدات کنن
دخترت ی ادم کشته
(تو پارت قبل یادم شد بگم چویا ی نفرو کشته اما از قصد نبوده)
خودتم که قاچاقچیه اعضای بدن بودی پس در نتیجه پلیس الان دنبال جفتتونه و پلیس هم هر لحظه ممکن پیداتون کنه
اگه طلب کارات پیدات کنن صدرصد هم خودتو هم دخترتو با هم میکشن
اگر هم پلیس جاتونو پیدا کنه جفتتونو دستگیر میکنه
من هم میتونم بهشون کمک کنم که این اتفاق زودتر بیوفته
-تو خیلی ادم عوضی هستی
×ممنونم از تعریفت خب حالا بگو ببینم هنوزم میخوای بگی قبولش نمیکنی هرجور فکر کنی پیشنهادی که بهت دادم خوبه حداقل اگه تورو بگیرن دخترت جاش امنه
-باشه قبولش میکنم ولی چطور میتونم به تو اعتماد کنم که بعد از اینکه منو دستگیر کردن چویا رو تحویل پلیس نمدی
×چاره ی دیگه ای بجز اعتماد کردن نداری بعدم تحویل دادن چویا به پلیس برای من هیچ سودی نداره
....
(اینم پارت دوم
فک کنم بد شد این پارت ولی امید وارم خوشتون بیاد:)
«بدون نام»
×خب خانوم چویا حالا که اومدید ممنون میشیم سریع تر وسایلتون رو جمع کنید
+وسایلم؟اونوقت چرا؟
-چویا تو از این به بعد با این اقا زنگی میکنی
+چی من نمیخوامم چراا باید با این اقا زندگی کنم
×چون پدرت تورو به من فروخت حالا متوجه شدی
+این امکان نداره
×فعلا که امکان داره
*قبل از اومدن چویا*
-اقای اسامو باور کنید هیچی ندارم هنوز نمیتونم پولتونو بدم
×نیومدم برای اینکه پولمو ازت بگیرم
ی پیشنهاد برات دارم
اینکه من دخترتو ازت میخرم و تمام اون بدهی هارو نادید میگیرم
-فک کردی من همچین چیزی رو قبول میکنم عمرا
×فک نمیکنم مطمئنم که قبول میکنی چون چاره ی دیگه ای نداری
کلی طلب کار داری که دنبالتن و هر لحظه ممکنه جاتو پیدات کنن
دخترت ی ادم کشته
(تو پارت قبل یادم شد بگم چویا ی نفرو کشته اما از قصد نبوده)
خودتم که قاچاقچیه اعضای بدن بودی پس در نتیجه پلیس الان دنبال جفتتونه و پلیس هم هر لحظه ممکن پیداتون کنه
اگه طلب کارات پیدات کنن صدرصد هم خودتو هم دخترتو با هم میکشن
اگر هم پلیس جاتونو پیدا کنه جفتتونو دستگیر میکنه
من هم میتونم بهشون کمک کنم که این اتفاق زودتر بیوفته
-تو خیلی ادم عوضی هستی
×ممنونم از تعریفت خب حالا بگو ببینم هنوزم میخوای بگی قبولش نمیکنی هرجور فکر کنی پیشنهادی که بهت دادم خوبه حداقل اگه تورو بگیرن دخترت جاش امنه
-باشه قبولش میکنم ولی چطور میتونم به تو اعتماد کنم که بعد از اینکه منو دستگیر کردن چویا رو تحویل پلیس نمدی
×چاره ی دیگه ای بجز اعتماد کردن نداری بعدم تحویل دادن چویا به پلیس برای من هیچ سودی نداره
....
(اینم پارت دوم
فک کنم بد شد این پارت ولی امید وارم خوشتون بیاد:)
- ۲.۸k
- ۰۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط