.
.
کسی نگفت از میان توفان، چگونه آن شب گذشته بودی؟
ز گردباد و تگرگ و باران، چگونه آن شب گذشته بودی؟
کسی نگفت از میان آتش، میان آن شعله های سرکش
بهانه در دل، شراره در جان، چگونه آن شب گذشته بودی؟
نه ردّپایی، نه گرد راهی، فقط تفنگی شکسته دیدم
تو بی نشان از کنار یاران، چگونه آن شب گذشته بودی؟
به بال سرخت که بسته بود آن نشان پرواز آسمان را؟
بگو که از خطّ و خون یاران، چگونه آن شب گذشته بـودی؟
کسی نگفت از دل هیاهو، زخون و سنگر، زموج و بـاران
تو بی قرار از نهیب توفان، چگونه آن شب گذشته بـودی؟
فقط شنیدم که بال خود را، گشادی از این کرانه رفـتی
کسی نگفت از فراز میدان، چگونه آن شب گذشـــــته بـودی؟
گرفتم از تو سراغ، گفتند: گذشتی از شب، شهاب گـونه
و من به حیرت که با شهیدان، چگونه آن شب گذشته بـودی؟
شلمچه بود و نگاه تیزت، که می گشودی به دیـده بانی
چه گویم امّا، به شــوق ایمان، چگونه آن شب گذشته بـودی؟
چو ابر و باران، ره تماشا، گرفته بود اشک و خون چشـمم
ندیدمت با لبان خندان، چگونه آن شب گذشته بـودی؟
حسین اسرافیلی .
#دفاع_مقدس
#شهید
#جبهه#بسیجی#پاسدار
کسی نگفت از میان توفان، چگونه آن شب گذشته بودی؟
ز گردباد و تگرگ و باران، چگونه آن شب گذشته بودی؟
کسی نگفت از میان آتش، میان آن شعله های سرکش
بهانه در دل، شراره در جان، چگونه آن شب گذشته بودی؟
نه ردّپایی، نه گرد راهی، فقط تفنگی شکسته دیدم
تو بی نشان از کنار یاران، چگونه آن شب گذشته بودی؟
به بال سرخت که بسته بود آن نشان پرواز آسمان را؟
بگو که از خطّ و خون یاران، چگونه آن شب گذشته بـودی؟
کسی نگفت از دل هیاهو، زخون و سنگر، زموج و بـاران
تو بی قرار از نهیب توفان، چگونه آن شب گذشته بـودی؟
فقط شنیدم که بال خود را، گشادی از این کرانه رفـتی
کسی نگفت از فراز میدان، چگونه آن شب گذشـــــته بـودی؟
گرفتم از تو سراغ، گفتند: گذشتی از شب، شهاب گـونه
و من به حیرت که با شهیدان، چگونه آن شب گذشته بـودی؟
شلمچه بود و نگاه تیزت، که می گشودی به دیـده بانی
چه گویم امّا، به شــوق ایمان، چگونه آن شب گذشته بـودی؟
چو ابر و باران، ره تماشا، گرفته بود اشک و خون چشـمم
ندیدمت با لبان خندان، چگونه آن شب گذشته بـودی؟
حسین اسرافیلی .
#دفاع_مقدس
#شهید
#جبهه#بسیجی#پاسدار
۳۱۱
۰۴ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.