اسم رمز قسمت ششم
« اسم رمز 🔪» قسمت ششم
نگاه در کردم سریع پریدم پایین نشستم روی زمین در باز شد یک مرد مو سفید با اون یارو سانزو اومده بود
سانزو پام رو گرفت کشید منو نشوند روی یک صندلی به زور ران و ریندو هم اومدن دستام رو بستن مرد مو سفیده هم نگاهم می کرد به سانزو علامت داد سانزو و ران ریندو رفتن عقب نگاه شون کردم مرده یکم نزدیک شد
با صدای سردی گفت « تو نباید اونجا فال گوش وای می ایستادی »
لرز به تنم افتاد داشت واقعا گریم می گرفت
مرده « حالا من با تو چیکار کنم هوم؟»
کیمیکو« بزار من برم...هق.... لطفاً »
سانزو نیش خند زد ران و ریندو هم منو نگاه می کردن اما مرده مو سفید همچنان قیافش سرد و بیروح بود
سانزو« میگم مایکی میشه باهاش خوشگذرونی کنیم هوم؟!»
ران « آره راست میگه برای اولین بار »
سانزو «💢💢»
مایکی« هر کاری میخواید بکنید فقط از دست تون در نره و کارتون تموم شد بکشیدش»
خیلی ترسیدم اصلا چرا من رفتم سمت اون کوچه؟! واقعا چرا من؟! نمیخوام بمیرم انقد ترسیدم نمی دونم چیکار کنم اصلا نمی تونم حرف بزنم
اون مو سفیده مایکی رفت سانزو نیشش باز شد یک آمپولی برداشت اومد سمتم
کیمیکو « ا..اون... چیه ؟»
سانزو «خودت می فهمی کوچولو »
آمپول رو زد به دستم یک چشمم رو فشار دادم نگاه سانزو کردم چشمام تار شد کم کم از حال رفتم
از زبون سانزو~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
وقتی مطمئن شدیم بیهوشه ران و ریندو بلندش کردن گذاشتنش تو ماشین سوار ماشین شدم رفتیم سمت آپارتمان بوتن
پرش زمانی ده دقیقه بعد
رسیدیم آپارتمان دختره رو بلند کردم واقعا سبکه
رفتیم طبقه بالا انداختمش رو مبل نفس عمیق کشیدم
ران« اول نوبت من اوکی؟»
ریندو« باشه فقط نکشیش آنیکی »
سانزو« راست میگه »
ران « نگران نباش »
ران هم بلندش کرد بردش تو اتاق درم بست اول صدای بلند تخت اومد بعد کم کم صدا جیغ ناله
معلومه که بدجوری ران دیوونه شده باز ولی به درک برام مهم نیست چه گوهی میخوره
نگاه در کردم سریع پریدم پایین نشستم روی زمین در باز شد یک مرد مو سفید با اون یارو سانزو اومده بود
سانزو پام رو گرفت کشید منو نشوند روی یک صندلی به زور ران و ریندو هم اومدن دستام رو بستن مرد مو سفیده هم نگاهم می کرد به سانزو علامت داد سانزو و ران ریندو رفتن عقب نگاه شون کردم مرده یکم نزدیک شد
با صدای سردی گفت « تو نباید اونجا فال گوش وای می ایستادی »
لرز به تنم افتاد داشت واقعا گریم می گرفت
مرده « حالا من با تو چیکار کنم هوم؟»
کیمیکو« بزار من برم...هق.... لطفاً »
سانزو نیش خند زد ران و ریندو هم منو نگاه می کردن اما مرده مو سفید همچنان قیافش سرد و بیروح بود
سانزو« میگم مایکی میشه باهاش خوشگذرونی کنیم هوم؟!»
ران « آره راست میگه برای اولین بار »
سانزو «💢💢»
مایکی« هر کاری میخواید بکنید فقط از دست تون در نره و کارتون تموم شد بکشیدش»
خیلی ترسیدم اصلا چرا من رفتم سمت اون کوچه؟! واقعا چرا من؟! نمیخوام بمیرم انقد ترسیدم نمی دونم چیکار کنم اصلا نمی تونم حرف بزنم
اون مو سفیده مایکی رفت سانزو نیشش باز شد یک آمپولی برداشت اومد سمتم
کیمیکو « ا..اون... چیه ؟»
سانزو «خودت می فهمی کوچولو »
آمپول رو زد به دستم یک چشمم رو فشار دادم نگاه سانزو کردم چشمام تار شد کم کم از حال رفتم
از زبون سانزو~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
وقتی مطمئن شدیم بیهوشه ران و ریندو بلندش کردن گذاشتنش تو ماشین سوار ماشین شدم رفتیم سمت آپارتمان بوتن
پرش زمانی ده دقیقه بعد
رسیدیم آپارتمان دختره رو بلند کردم واقعا سبکه
رفتیم طبقه بالا انداختمش رو مبل نفس عمیق کشیدم
ران« اول نوبت من اوکی؟»
ریندو« باشه فقط نکشیش آنیکی »
سانزو« راست میگه »
ران « نگران نباش »
ران هم بلندش کرد بردش تو اتاق درم بست اول صدای بلند تخت اومد بعد کم کم صدا جیغ ناله
معلومه که بدجوری ران دیوونه شده باز ولی به درک برام مهم نیست چه گوهی میخوره
- ۵.۹k
- ۲۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط