نه

نه !

چشمانم شور نبود

اگر که آخر کارمان ندامت شد ، دست هایم بی نمک بود !
دیدگاه ها (۱)

ﺧﺪﺍﯾـــﺎ …ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫــﺎ ﺣﺮﻓﻬـــﺎﯾﻢ …ﺑﻮﯼ ﻧـﺎﺷـــﮑﺮﯼ ﻣﯽ ﺩﻫﻨــﺪ ...

بگذار بسوزیم...ما که دادمان به آسمان نرسید شاید"دودمان"برسد!

ترسم از ان است... که آنقدر پیر شوم که دندانی برای روی جگر گذ...

زلیخا ....جان یوسفت راستش را بگو ...!!به خدایت چه گفتی کا ای...

#حافظ_شیرازی_عزیز

من از دست این دو تا اخر سکته میکنم

هر شب می درخشی میان آسمان آرزوهایم.با تو شبانه هایم لبریز رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط