طنز جهانگیری
#طنز جهانگیری
تازه اینکه چیزی نیست!
در عید 94 به آن بیمارستان رفتم، بیمارها به من میگفتند خدا وکیلی اگر دولت پولی چیزی میخواهد بگو ما در خدمتیم که من قبول نکردم.
همین عید 95 که رفتم دیگر به زور پول در جیب من میگذاشتن و هرچقدر من میگفتم که پول هست، اما آنها گوش نمیدادند و میگفتند باشه، حالا اینم باشه برای روحانی پرتقال دان زات دان بخر...
تازه اینکه چیزی نیست!
در عید 94 به آن بیمارستان رفتم، بیمارها به من میگفتند خدا وکیلی اگر دولت پولی چیزی میخواهد بگو ما در خدمتیم که من قبول نکردم.
همین عید 95 که رفتم دیگر به زور پول در جیب من میگذاشتن و هرچقدر من میگفتم که پول هست، اما آنها گوش نمیدادند و میگفتند باشه، حالا اینم باشه برای روحانی پرتقال دان زات دان بخر...
- ۴۱۶
- ۰۱ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط