و من به یکباره یاد گرفتم دیگر کسی رو دوست نداشته باشم

وَ من به یکباره یاد گرفتم دیگر کسی رو دوست نداشته باشَم، باری رویِ شانه هایَش نباشم، که نداند با من چه کند و کجایِ دلش بگذارد که نه من بشکنَم، و هم او ثابت بماند، وَ من به یکباره یاد گرفتم همه یِ اعتمادَم را در کوله پُشتی‌ام پنهان کنم تا دستِ هیچ احَد الناسی بهش نرسد، تا بشوَد اسباب بازیِ کودکی هایِ نداشته اش.... و مَن به یکباره اینچنین قَد کشیدم،
و بزرگ شدم....!!!
دیدگاه ها (۹)

ﻣﺎﻫﯽ ﻫﺎ... ﮔﺮﯾﻪ ﺷﺎﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩﮔﺮﮔﻬﺎ... ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻧﺸﺎﻥ... ﻋﻘﺎﺏ ...

دلگیری مناز نبود کسی نیستدلگیری من از این بودن های تو خالی ا...

شما نمی توانید در آنِ واحد هم کسی را دوست داشته باشیدو هم بی...

آدم هایِ امروز ، دفتر خاطرات ندارند !درد دل ها ، مجازی شده ،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط